بهت
گفته بودم که عاشق نشو
بهت گفته بودم که باید برم
اسیر تپشهای قلبم نباش
که من شعله ای رو به خاکسترم
بهت گفته بودم به من دل نبند
که حل معمای من ساده نیست
دل من، دل سرد و خاموش من
برای حضور تو آماده نیست
به من لطف کن، چشم هاتو ببند
نذار تو دلم عشق تو گل کنه
که احساس بی روح من سالهاست
نمی تونه عشقو تحمل کنه
نذار پیش ِ پای دلم بشکنم
یه کاری نکن بغض من وا بشه
به من جرات دل سپردن بده
یه کاری کن آئینه زیبا بشه
یه حس عجیبی تو این لحظه هاست
دارم روی تردید خط می کشم
من ایمان ندارم به چشمای تو
من ایمان ندارم که عاشق بشم
تو همرنگ رویای من نیستی
تو از هر چه پیش از تو زیباتری
بیا این تمام دلم مال تو
من و با خودت تا کجا می بری؟ |