من و تو لحظه ی دیدار
...
پر از
فریاد و خاموشیم
دچار بازی ِ سخت ِ ...
تو را یادم فراموشیم
حواسمون همش جمع ه
...
نشیم یک لحظه بازنده
داریم الانو می بازیم
...
واسه بردن تو آینده
عجب رسم دل انگیزی
...
به نسیه نقد ُ رد کردن!
برای اونچه مجهوله...
به معلومات بد کردن!
عجب طعم گسی داره
...
به چشمای تو شک کردن
برام عادت شده اسمتُ
...
رو هر لحظه حک کردن
می خوام بازنده شم اینبار
...
دیگه طاقت نمی آرم
می خوام با هرچه فریاد
ه...
بگم : ...
من دوستت دارم |