بابک صحرایی رو همه کسانی که موسیقی ایران رو دنبال می کنن، می
شناسن. ترانه سرائی خوش ذوق، با درکی بالا از موسیقی که با تکیه
بر معلوماتش تونسته به یک چهره محبوب و شناخته شده تبدیل بشه.
شاید مهم ترین خصوصیت ترانه های بابک صحرایی، ساده بودن ترانه
هاشه که این سادگی هیچوقت به مفهوم ترانه ضربه نزده.
در این مصاحبه بابک صحرایی به تشریح رموز موفقیتش اشاره
کرده، که چطور در مرز یک ترانه زیبا و در عین حال ساده قدم برمی
داره.
سیامک دیانتی
*******************
شما با نوشتن هر ترانه یه تصویر خلق می کنید، چه چیز باعث میشه
که تصویر ترانه های شما رو مردم دوست داشته باشن و باهاش ارتباط
بر قرار کنن؟
ببین این کار نا خود آگاه توی ترانه هام اتفاق می افته، هر ترانه
سرا، هر شاعری، هر هنرمندی یه پنجره داره که از اون پنجره به
دنیا نگاه می کنه، که حالا هر چی اون پنجره افق های روشن تری
روبروش باشه نوشته اون شاعر واضح تر و قابل تصور تر می شه، هر
چقدر این پنجره تو زاویه مناسب تری قرار داشته باشه، اونوقت شاعر
یا ترانه سرا هم داره با زاویه بهتری به جهان نگاه می کنه.
شما ترانه سرای موفقی هستی، که حتما این حرف منو خیلی ها قبول
دارن، خودتون فکر می کنید عامل این موفقیت و محبوبیت چی بوده و
هست؟
تو لطف داری، ولی به نظرم هنرمندی موفقه که همگام با سلیقه روز
جامعه قدم برداره، هر دوره ای مردم یه سلیقه خاص دیداری و
شنیداری دارن، ببینید خیلی راحت میشه مثال های مختلفی براش پیدا
کرد، مثلا امروز مردم یه فرم از لباس پوشیدن رو دوست دارن که با
10، 20یا 30 سال پیش خیلی فرق داره، امروز مردم نوعی از ترانه ها
رو دوست دارن که با سلیقه 40 سال پیش خیلی تفاوت داره، عادی هم
هست، سرعت پیشرفت تکنولوژی طی یکی دو دهه اخیر اینقدر بالا بوده
که اتفاقاتی که در جهان افتاده طی 20 سال اخیر قابل مقایسه با
هیچ دوره ای از تاریخ بشر نیست، انسان امروز زیر بمباران شدید
اطلاعاتی قرار داره، انسان امروز در دنیای کوچک تری زندگی میکنه
نسبت به 20 سال پیش، از این منظر که فاصله ها کم شده، مرزها از
بین رفته، خب این افزایش آگاهی از یه جهت خوبه که باعث شده انسان
امروز شناخت بیشتری از دنیای اطرافش داشته باشه. از یه جهت هم
بده اون هم اینکه کلافگی ها و کم حوصلگی ها بیشتر شده. ذهن انسان
امروز زمان پردازش کمتری داره نسبت به انسان 30 سال قبل، چون اون
زمان آمار و اخبار کمتری به سمتش میومد، خب این کلافگی ایجاد شده،
این فرصت کم و اندک برای پردازش حجم بالای اطلاعات باعث شده که
نگاه مخاطب امروز موسیقی و ترانه با نگاه مخاطب دیروز فرق داشته
باشه. از این منظر که نسل من افکار انفجاری برای متحول کردن
جامعه نداره، معتقدم که هر قدر بینش و درک و باور انسان عمیق تر
باشه، انجام حرکات اغراق آمیزش کمتر میشه. من نمی تونم از مخاطب
توقع داشته باشم که هنگام شنیدن یه موسیقی 4دقیقه ای، 40 دقیقه
وقت بذاره برای تحلیل و تشریح چیزی که من گفتم.
یعنی معتقدین که
یه اثر هنری باید سطحی باشه تا انسان امروز باهاش ارتباط برقرار
کنه؟
نه من این اتفاق رو تایید نمی کنم، دارم موقعیت رو تشریح میکنم،
به همین خاطر من باید ساده تر بنویسم این رسالت منه شاعره که حرف
های عمیق رو به شکلی بنویسم که زود تر و راحت تر درک بشه.
ارتقاء سطح سلیقه مردم، بخش عمده ایش به عهده هنرمندای جامعه است،
چه نظری در مورد این مساله دارید؟
100% همینطوره، باید مفاهیم مورد نظرمان را با زبان ساده تری
بیان کنیم که اتفاقا خیلی سخت تره. خلق تصاویر پیچیده با واژه
های نا ملموس یکی از آسون ترین راه های نوشتن ترانه ست. هر وقت
شما بتونی مفاهیم پیچیده رو ساده بیان کنی کار بزرگی انجام دادی،
حرکتی که اردلان سرفراز و جنتی عطایی و شهیار قنبری بسیار انجام
دادن، هرچند تعریفی که ما از ترانه جنتی عطایی داریم مترادف با
سادگی نیست، اما شما نگاه کنید به ترانه ای مثل ((چکاوک)) از
جنتی عطایی. من بارها گفتم و چند سالی هست که در موردش مقاله می
نویسم که سادگی به معنای گریز از تفکر نیست، ساده نوشتن راه رفتن
روی لبه تیغه، اگر کمی بلغزی ترانه پیچیده میشه و مخاطب سخت
باهاش ارتباط برقرار میکنه، اگر کمی کوتاهی کنی هم ترانه ضعیف و
سطحی میشه.
فکر میکنید بابک صحرایی تونسته خودش رو روی لبه تیغ حفظ کنه؟
من سعی میکنم که راه رو درست برم، ولی من نمی تونم بگم که راه رو
درست رفتم، باید توسط کسانی که دانش دارن و بی غرض هستند بررسی
بشه.
یعنی منتقد منصف و بی غرض؟
بله.تنها چیزی که می تونم در مورد بابک صحرایی بگم اینه که از
ترانه های خوب دشمن های خودم هم لذت می برم، تنها چیزی که بهش می
بالم همینه، چون منم مثل همه آدمای شناخته شده موسیقی دشمن هایی
دارم، کسانی که شاید منو 2 بار بیشتر ندیده باشن ولی با تمام
وجود دشمن من هستن، ولی وقتی از همین افراد کار خوبی بشنوم لذت
می برم و تحسین می کنم. ولی د رمورد خودم، سعی می کنم راه درست
رو برم، سعی می کنم غم نان نداشته باشم و از تجربیات گذشته ام
درس بگیرم.
با خلق و خوی(به قول شما) مغرضانه برخی از افراد، چه کسی باید
قضاوت کنه و در مورد یه اثر هنری نظر بده؟
قطعا 40 سال دیگه از ما تحلیل درستی خواهند داشت،همانطور که ما
الان نگاه و تحلیل درستی به شاعرانی که در زمینه مثلا شعر نیمایی
فعالیت کردن داریم من اصلا توقع ندارم که نسلان ما تحلیل درستی
از ما و کارهایی که انجام دادیم داشته باشن.بعنوان مثال نسل
شاملو تحلیل درستی از شعر شاملو نداشت، هنوز هم هم نسلان شاملو
خیلی هاشون احمد شاملو رو قبول ندارن ولی ما می دونیم که شاملو
در قله ادبیات معاصر ایستاده، خیلی ازهم نسلای نیما یوشیج، نیما
رو قبول نداشتن، نمی خوام به زمان حافظ برگردم یا نمی خوام بگم
سکه های سلطان غزنوی وقتی وارد شهر طوس شد که جنازه فردوسی رو
داشتن از شهر میبردن بیرون، بر نمی گردم به قرن ها پیش، در مورد
همین 50، 60 سال اخیر صحبت می کنم. به خاطر همینه که میگم توقع
ندارم که نسل من، بدون غرض به من نگاه کنه، دوستان ترانه سرای من
هم نباید چنین انتظاری داشته باشن، نسل های آینده قضاوت درست رو
در مورد کار ما انجام میدن. اینکه ما تاثیر گذار بودیم یا نبودیم.
مثه این سوال خنده دار که خیلی می پرسن: چرا کارهای امروز مثل
کارهای دهه 50 موندگار نیستن؟ ما باید بذاریم 40 سال بگذره، بعد
ببینیم کار امروز موندگار بوده یا نه. از اولین کارهایی که در
موسیقی ما انجام شده 10 سال بیشتر نگذشته، هنوز 2،3 دهه دیگه
باید صبر کنیم تا ببینیم ما به ماندگاری رسیدیم یا نه. من نمی
تونم بگم آلبوم فقط نگاه می کنم که با حامی کار کردیم آلبوم
ماندگاری میشه یا نه. چون 1سال و نیم از انتشارش گذشته باید 20
سال دیگه ببینیم که باز هم به این آلبوم گوش میدن یا نه.
هنری که شما دارید مرزها رو از بین برده و در حال حاضر شما و عده
ای دیگه از دوستان ترانه سرا با خواننده ها و آهنگسازان خارج از
ایران کار می کنین. فکر می کنید اتفاقاتی که در این زمینه افتاده
خوب و مثبت بوده؟
در تحلیل یک اتفاق خیلی از شاخصه ها تاثیر گذارن. به طور مطلق
نمی تونم بگم خوب بوده یا بد. بعضی از این همکاری ها خوب بوده و
آبرو و اعتبار بخشیده به کلیت موسیقی پاپ ایرانی، یه سری هم
آبروی موسیقی پاپ ایرانی رو بردن و اعتبار موسیقی و ترانه داخل
کشور رو زیر سوال بردن.
حالا خودتون سعی می کنی چطور تو این راه پیش برید که برای موسیقی
داخل کشور کسب آبرو و اعتبار کنید؟
من سعی می کنم سنجیده کار کنم، اما بازم نمی تونم بگم که درست
کار کردم یا نه. اما مسئله ای که بوده اینه که ترانه ای که من به
خواننده های خارج از کشور واگذار کردم با ترانه داخلی من هیچ
فرقی نداره، همه شون ترانه های بابک صحرایی هستن، چه خوب چه بد.
این نبوده که وقتی امکان همکاری با خواننده های خارج از کشور رو
پیدا کردم، آدم دیگه ای شده باشم، نگاه من همون نگاهه، قلم همون
قلمه و خوشحالم که مورد توجه هنرمندای خوب خارج از کشور قرار
گرفتم. برام باعث افتخاره که با کسانی همکاری کردم که سابقه
همکاری با اردلان سرفراز و شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی رو
داشتن.
از همکاریتون با استاد بابک بیات بگید؟
من از فکر کردن به همکاری 7،8 ساله ام با مرحوم بیات به آرامش می
رسم، کسی که تاثیرات مثبت و ارزشمندی در ترانه و موسیقی این
مملکت داشته.
دوست دارید بعد از این با چه کسانی همکاری داشته باشید؟
به نظرم هنرمند ایرانی هر جا که باشه هنرمند ایرانیه، فقط من یا
بینشش رو قبول دارم یا ندارم، یا کارش رو می پسندم یا نه، اون
شخص هم چنین حقی رو داره، وقتی بینش کسی رو قبول دارم باهاش
همکاری میکنم.
این حس رو به همه اون هایی که باهاشون کار کردین، داشتید؟
نه، من اونقدر که منصور رو با 2ترانه کنار خودم حس کردم، آقای
xرو که باهاش 10تا کار کردم و صد بار دیدمش رو کنارم حس نکردم،
چون حضور فیزیکی آدما در کنار هم باعث بودن باهم نیست، من شماعی
زاده رو تا حالا از نزدیک ندیدمش اما حکم پدر هنری و استاد منو
داره.
شما میگید اگه با کسی هم فکر و هم نظر باشین باهاش کار می کنید،
شما بعد از چند سال تجربه به این جا رسیدین که گزینشی کار کنید،
ولی ترانه سرای جوان و تازه کار ما این حق انتخاب رو نداره، باید
چطور عمل کنه که کارهاش ضعیف نباشه؟
این یه اتفاق طبیعیه، هر هنرمندی در آغاز راه انتخاب میشه، اما
با عبور از مسیر رشد و تکامل به مرز این می رسه که بتونه انتخاب
کنه، من هم در ابتدای راه انتخاب می شدم. حالا یه وقتی از طرف
بابک بیات و شماعی زاده بود یه وقتی هم از طرف آقای x بوده، من
هم کارهایی تو کارنامم دارم که ازشون راضی نیستم، فقط انجامشون
دادم که این مسیر رشد رو طی کرده باشم. یه مثال برات می زنم:
بابک بیات از 7،8 تا کاری که با گیتی انجام داده بود، آشپزخونه و
دل بوالهوس رو دوست داشت، ولی همون کارها رو انجام داد تا رسید
به بن بست و جنگل و خونه. در نتیجه ما نباید به جوونی که تازه
کار رو شروع کرده خرده بگیریم که این کارو نکن، ما وظیفه داریم
که فضا رو برای رشد اون جوون تازه کار فراهم کنیم تا رشد کنه و
بتونه خودش رو ثابت کنه. منی که 8 ساله وارد این موسیقی شدم،
توقعم اینه که شان ترانه رو حفظ کنن، ترانه هایی مثل دلو بلوتوث
کن نرو، خیانت به ترانه ست، یا بدتر از این هم داریم: خودتو بهم
بچسبون، اینا فاجعه ست.
ولی خودتون میگید، شاعر سلیقه روز رو باید بشناسه و واسه سلیقه
روز جامعه کار کنه، خب الان همون کاری رو که مثال زدین 90% جوونا
گوش میدن و دوست دارن، مگه این سلیقه عامه مردم نیست؟
ببین سیامک، بخشی از پر طرفدار ترین فیلم هایی که تو دنیا تولید
میشه، فیلم های پرنو هستن و مردم دوست دارن نگاه کنن، ولی
دلیل نمی شه بگیم فیلم های خوبی هستن، انسان ها در مقاطعی از
زندگی به هر چیزی که رگه های ضد اخلاقی داشته باشه گرایش دارن،
این ذات انسانه، مثلا فیلم قرمز که اکران شد، یکی از تبلیغاتش
این شده بود که خانم هنرپیشه نقش اول فیلم، پا برهنه از حصار توی
خیابون می پره و از مچ به پایین پای این خانم معلومه، الان اگه
بگن یه فیلم اکران شده که فلان آقای بازیگر توش برهنه شده، همه
واسه دیدنش صف می کشن که ببینن قضیه چیه، این استقبال ها تایید
مناسبی نیست.
این قبول که همه جا این شرایط هست، ولی ما داریم از حد می گذریم
و تقریبا اکثر کارهای تولید شده مون داره به همین سمت میره. چی
باعث میشه که موسیقی ما به سمت این کارهای ضعیف گرایش داشته باشه؟
برای اینکه ما دنبال موفقیت و جلب توجه های مقطعی هستیم، به این
فکر نمی کنیم که کاری بسازیم برای 20 یا 30 سال که گوش بدن و ازش
لذت ببرن، هنرمندی موفق و موندگاره که در طول زمان قدم برداره نه
در عرض زمان، هنرمندی باهوش هنرمندیه که برای سر پا موندن نیاز
به این نداشته باشه که هر 6ماه یکبار آلبوم منتشر کنه، آهنگ هایی
که صحبتش رو میکنیم رو همه می دونیم که 3سال دیگه کسی گوش نمی
کنه، اما من می تونم ادعا کنم که حداقل 5سال دیگه هم فقط نگاه می
کنم و جدایی رو گوش می کنن.
این کارهایی که نام بردید، در کنار یه ترانه خوب، یه ملودی خوب
یه تنظیم زیبا و یه خواننده خوش صدا هم بوده که باعث میشه آینده
خوبی واسه شون متصور باشیم. حالا در این شرایط چه کاری باید کرد
تا این رگه های ضد اخلاقی از ترانه ها پاک بشه یا حداقل کم رنگ
تر بشه و مخاطب به سمت کارهای خوب و با ارزش گرایش پیدا کنه؟
این یه معضل فرهنگی، اجتماعیه که به تنهایی توسط هنرمندا قابل حل
نیست، تو همه جای دنیا موسیقی جزو دروسی هست که از ابتدای تحصیل
تو چارت آموزشی مدارس قرار داره، وقتی یه جامعه شناخت درستی از
موسیقی داشته باشه، اونوقت سلیقه درستی هم داره، تو جامعه ما
مردم موسیقی رو نمی شناسن، حق هم دارن چون هیچ وقت موسیقی بهشون
آموزش داده نشده، به همین خاطر جوون 17 ساله وقتی آهنگی به دستش
می رسه، فالش خوندن خواننده رو تشخیص نمی ده، ایرادات هارمونی رو
نمی فهمه و بهمین خاطراز این ایرادات آزرده نمی شه و می تونه با
کار ارتباط بر قرار کنه، وقتی شناخت درست از موسیقی در جامعه بسط
پیدا کنه به مرور زمان تولید کارهایی با ارزش پایین کم می شه و
از بین میره، چون استقبال از این کارها کم می شه، اگر از امروز
موسیقی جزو دروس پایه مدارس ما قرار بگیره، می تونیم امید داشته
باشیم که متولدین اواخر دهه 70 به بعد در 20 سال آینده مخاطبان
موسیقی خوب و با ارزش خواهند بود. شما نمی تونی تو فرانسه یا
اتریش آهنگی رو فالش بخونی و منتشرش کنی و کارت هم بگیره، امکان
نداره مثلآ برای مردم فرانسه کنسرت بذاری و فالش بخونی و مردم هم
از اول تا آخر کنسرت تشویقت کنن.اما این غیر ممکنها همه شون تو
جامعه ی ما امکان پذیرن. نود درصد خواننده های مطرح و شناخته شده
ما از اول تا آخر کنسرت فالش می خونن و مردم هم از ابتدا تا
انتهای برنامه تشویقشون می کن.
الان تو کشور ما از موسیقی با ارزش حمایت میشه؟
مطلق نیست، من خودم به شخصه بعضی وقت ها حمایت هایی رو تجربه
کردم، مثلا ما موسیقی تیتراژ برنامه آبی شو رو کار کردیم به
همراه ناصر چشم آذر و حامی که صدا و سیما خیلی خوب حمایت کرده،
همه امکانات از طرف کارگردان و تهیه کننده برنامه در اختیار ما
قرار گرفته و یه کار خوب رو انجام دادیم. گاهی هم حمایت نشدیم،
مثلا ما یه انجمنی داشتیم به اسم خانه ترانه که 5 سال براش زحمت
کشیدیم، یه اطاق به ما ندادن که بگن این اطاق برای همیشه مال
شماست و شما مجبور نیستید هر 3،4 ماه یکبار مکان جلساتتون رو عوض
کنید. در کل این حمایت ها نسبی بوده.
شما به عنوان یک هنرمند از این نسبی بودن حمایتها راضی هستید؟
من راضی هستم که دارم کار می کنم، راضی هستم که هنوز تو هنر این
مملکت هستم، به نظرم هر کسی که نا راضیه نباید کار کنه، فکر کنم
زمان اون رسیده که این ژست ها و این نقاب ها رو از بین ببریم،
مثلا اینکه می گیم: آقا من ناراضیم، خوب اگه راضی نیستی کار نکن،
کسی نامه فدایت شوم که برات نفرستاده، اگه هنر و موسیقی این
مملکت بده، خوب کار نکن و بشین تو خونه ت، چطور جنبه مادی شو
دوست داری ولی می گی فضا بده؟ من مملکتم رو دوست دارم، موسیقی
مملکتم رو دوست دارم و راضی هستم که دارم توش کار می کنم. اما
ذات انسان بلند پروازه، انسان نمی خواد ساکن باشه، یعنی هر چقدر
امکانات داشته باشه ( البته نمی گم همه چیزمون درسته ) باز دوست
داره امکانات بیشتری رو در اختیارش قرار بدن، خود من از 90%
کارهایی که تو همین موسیقی آشفته انجام دادم رضایت دارم و کارهای
قابل دفاعی هستن.
فکر نمی کنید که یه سری از محدودیت های داخل کشور، مانع بروز
خلاقیت هنرمند میشه؟
نه اصلا اینطوری نیست. من جور دیگه ای به این قضیه نگاه می کنم.
تو جهان پیرامون ما نقطه های روشن و نقطه های تاریکی وجود داره.
من سعی می کنم خودم رو در زاویه تابش اون نقطه های روشن قرار بدم،
در زمینه ترانه حرف بزنیم، اینقدر موضوعات ژرف و عمیق بسیاری
وجود داره که می تونم وقت بذارم و بنویسم که باعث میشه من حسرتی
نداشته باشم که بگم چرا من نمی تونم در مورد فلان مسئله راحت
حرفم رو بگم و باید بپذیریم که یه سری از مسائل مربوط به فرهنگ
تاریخی ما ایرانی هاست، همین فردا اگر بگن روسری اجباری نیست،
نصف بیشتر مردم ما روسری رو از سرشون بر نمی دارن. اینها باورهای
مردم ماست.
در مورد خانه ترانه چه نظری دارید؟
خانه ترانه تاثیرات خوبی روی موسیقی ما داشت و می تونست داشته
باشه، اما به دلیل حمایت نشدن و ایجاد اختلافات شخصی و بعضی از
غرض ورزی ها از بین رفت و امروز فقط اسمش مونده، خانه ترانه برای
من حکم یه خونه پدری رو داره که کلی ازش خاطره داری ولی امروز
خرابش کردن و بنای جدیدی هم براش ساخته نشده.
در پایان این گفتگو دلم می خواد بابک صحرایی رو برای خواننده های
پیله های شیشه ای تفسیر کنید از روزی که تصمیم گرفت به نوشتن تا
امروز که به یکی از بزرگان ترانه این کشور تبدیل شده...
بهمن سال 79 تصمیم گرفتم که بعد از امتحانات آخر ترم دانشگاه به
صورت جدی برم دنبال اینکه ترانه هام رو بدم به خواننده ها و آهنگ
سازها، یک نفر رو هم نمی شناختم سیامک، واقعا یک نفر رو هم نمی
شناختم، نشستم چند تا کاست گذاشتم جلوم و به شرکت هاشون زنگ زدم،
یکی شون پیام کاست بود، زنگ زدم و گفتم: می خوام در زمینه ترانه
باهاتون همکاری کنم، گفتن: باید با آقای محمد علی شیرازی صحبت
کنی. شماره محمد علی شیرازی رو گرفتم و زنگ زدم، به ایشون گفتم:
من 22سالمه و ترانه می گم، می خوام وارد موسیقی بشم، میشه شماره
چندتا خواننده و آهنگساز رو به من بدین؟ آقای شیرازی شماره هیچکس
رو به من نداد و من هنوزم در عجبم که چرا محمد علی شیرازی مشهور
و 60 ساله از منه 22ساله ترسید و شماره کسی رو به من نداده؟ بعدش
پشت آلبوم خاتون خشایار اعتمادی یه شماره بود و بهش زنگ زدم، که
گفتن اینجا دفتر خود آقای اعتمادی هست و تونستم باهاشون صحبت کنم،
یکی از ترانه هام رو براش خوندم و همون روز به دفترش رفتم و
ترانه هامو بهش دادم، درسته که همکاری من و خشایار 7سال بعدش به
ثمر نشست ولی تو این مدت خیلی از کارامو خشایار می خواست بخونه
که به دلایل مختلف نشد مثل: نازلی، ترانه بی ترانه و گل مینا...
یا سعید شهروز مهمان تلفنی یه مجله بود که زنگ زدم و ترانه هامو
براش خوندم، شماره منو گرفت و فردای اون روز باهام تماس گرفت،
ترانه هام رو بهش دادم که بعدا همون کارهایی که پشت تلفن براش
خونده بودم، شد: بخواب گل شکستنی و ستاره و غربت. بعدش یکی از
دوستانم منو با مانی رهنما آشنا کرد، بعد از چند وقت همکاری یه
روز مانی به من گفت: چرا به بابک بیات زنگ نمی زنی تا باهاش
همکاری کنی، من گفتم: بابک بیات اسطوره موسیقیه و من به خودم
اجازه نمی دم که بهشون زنگ بزنم. مانی گفت: مطمئن باش که استاد
بیات ترانه هاتو دوست خواهد داشت، زنگ زدم به آقای بیات و تونستم
باهاشون کار کنم. در واقع خودم قدم به قدم جلو رفتم و هیچ کسی هم
منو حمایت نکرد، این بزرگ ترین افتخار منه که بدون هیچ سفارشی
وارد موسیقی شدم، به همین خاطر به همه جوون هایی که می گن ما
پشتوانه نداریم میگم که پشتوانه شما هنر شماست، امکان نداره که
تو یه ترانه سرای خوب باشی و موفق نشی. شاید زمان ببره ولی باید
صبر داشته باشید، کسی که می خواد مثلا با اسفندیار منفردزاده کار
کنه باید یه چیزی بنویسه که از شهیار قنبری بهتر باشه، تو بنویس
.امکان نداره باهات کار نکنه، می خوای با سیاوش قمیشی کار کنی؟
یه چیزی بنویس که از یغما بهتر باشه. اگر ترانه خوب و قوی بنویسی
با یه برنامه ریزی درست می تونی به موفقیت برسی. شما بدون تاوان
و هزینه به جایی نمی رسید، زمانی و وقتی که صرف ورودم به موسیقی
شد باعث شد من درس 8 ترمم رو 10 ترمه تموم کردم. در نهایت با
تمام خوبی ها و بدی هایی که موسیقی ما داره، من از حضور 8 ساله م
رضایت کامل دارم، از 90% کارهایی که انجام دادم راضی هستم. درآمد
خوبی هم برام داشته، سال 83 بود که من اولین ماشینم رو خریدم، که
با پول حدودا 10 تا از ترانه هام بود. در طول 4،5 ماه حدود 7
میلیون پول به من داده شد که اون ماشین رو خریدم.
ازتون ممنونم به خاطر حضور در پیله های شیشه ای و این حرف های
خوب، صمیمی و صادقانه. مطمئنا این صحبت ها به خیلی از جوون هایی
که می خوان وارد موسیقی بشن کمک می کنه.
|