شکنجه های زندگی زیاد می شود
سکوت این لبان بسته، داد می شود
چه زخمها به اسم عشق بر دلم نشست
تیر کشیده درد، کز تو یاد می شود
کتاب انتقام را مرور کرده دل
لحظه ی امتحان چه بی سواد می شود!
دشمن من فقط تو نیستی، تو نیستی
از چپ و راست با دلم عناد می شود
چه تلخ گِل گرفته شد دهان آینه
سنگ در اجتماع ما نماد می شود
منجی اگر چه در مقام حرف منجی است
وقت عمل، اسیر گردباد می شود
جواب این عریضه را نمی دهد خدا
به ما رسید، لنگ یک مداد می شود
از استخوان پوک من قلم تراش داد
مُرکبش دچار انجماد می شود
به مرگ راضی ام، بهشت جای دیگریست
به یک دروغ دیگر اعتماد می شود
بیشتر از همه کسی برای من گریست
که از وصیتم به خنده شاد می شود
به گورکن همینکه قول سکه می دهی
غبغب قبر بی درنگ باد می شود
بلند شو به عرش، تازیانه حد بزن
که مرد، زیر زندگی فساد می شود ... |