کي مي دونه وقتي بارون مي زنه

ديگه دور خنده ها تموم مي شه

گلا پر مي کشن از رو شاخه ها

طاقت پرنده ها تموم مي شه

 

 کي مي دونه پاي ديواري که نيست

يه روزي قرار مي ذاشتيم من و تو

زير اين سقفي که افتاده رو خاک

چه شب و روزايي داشتيم من و تو

 

 ما دو عکس رنگ و رو رفته ي تار

لاي عکساي پر از گرد و غبار

تو پري قصه هاي کا غذي

من ولي شاهزاده ي يکه سوار

 

زد و مثل همه عاشقي ما رو

سر اين کوچه يه روزي کاشت و رفت

مث دوس داشتناي دروغکي

زندگي هم ما رو قال گذاشت و رفت

 

 واسه اين شاهزاده ي برهنه پا

کي مي خنده کي ديگه ناز مي کنه

کي مياد پنجره هاي بسته شو

رو به ايوون طلا باز مي کنه

 

 من دوباره پاي ديوار اومدم

دنبال خاطره هاي بي صدام

نکنه قرارمون يادت بره

من همون شاهزاده ي برهنه پام

 

   

 خانه | اخبار |  ترانه | گفتگو | مقاله | پيوند | بايگاني | دفتر يادبود  | تماس با ما

   

© Copyright 2005-2009 Pileha.com

All rights reserved . Designed by : Mostafa Azghandi