اکنون که دل به تکوین سپیدی فکر میکند
از
درجایی خود پوسیدگی بن بست کوچه ای در تاریکی هم
بی
بهره تر است
و
خروش درگیری اش در آینه دیوار
شروع وسوسه ای میان سکوت و فریاد
قضاوت بی حوصله مغزی خاموش
و
خیانت نا مادرانه دل با دل.
چه
فاجعه غم انگیزی، چه شروع وسوسه انگیزی
که
پایانم در آن قبل از شرو ع جان گرفته است
اکنونم را دیروز
گروگان گرفته است.
از
آن زمان که شب با سورنگ گم گشتگی
در مسیری که در جهانم جایی نداشت
به تزریق بی رحمانه ای
تنم
را به روحش آغشته کرد
و
تاریخم را در پله اعداد به سقوطی تا زیر صفر
به
منفی سیاهی کشید
تا
اکنون که دل به تکوین سپیدی فکر میکند
از
درجایی خودپوسیدگی بن بست کوچه ای در تاریکی هم
بی
بهره تر است. |