قصه از غلط شروع شد

از يه اشتباه ساده

از يه خنده‌ای كه گم شد

تو يه بغض بی‌اراده

 

دست تو يا دست تقدير

گاهي آدم، بد مياره

قصه از غلط شروع شد

من به تو ربطی نداره

 

سادگی مو تو شکستی

آينه‌ها دروغ نمی ‌گن

تو ولی خودت نبودی

خود من بودی، خود من

 

شاکی‌ام اما نه از تو

از خودم لجم گرفته

از خودم كه بيشتر از تو

منو دست كم گرفته

 

منو دست كم گرفتی

تو كه اسم من باهاته

ولی من دروغ نمی گم

پشت اين آيينه، ماته

 

مات و ماتم ‌زده از تو

تا ته قصه شكستم

تو به انتها رسيدی

من چمدونمو بستم

 

باورم می کنی يا نه

نمی دونم ، نمی دونم

قصه از غلط شروع شد

       اينو از چشات می خونم

 

 

 خانه | اخبار |  ترانه | گفتگو | مقاله | پيوند | بايگاني | دفتر يادبود  | تماس با ما

   

© Copyright 2005-2006 glassyguards.com

All rights reserved . Designed by : Mostafa Azghandi