دکتر افشین
یداللّهی را از اولین روز آشنایی ام با خانه ی ترانه که تقریبا به
سه سال پیش برمی گردد می شناسم.
بعدها نام دکتر
یداللّهی نه تنها برای من که برای بسیاری از ما ، جزئی از خاطره ی
تعطیل شدن تمام برنامه ها برای تماشای سریالها شد و زمزمه ی
ترانه های آغاز و پایان آنها.
مگر فرقی می
کند ؟ روانپزشک ؟ ترانه سرا ؟ مدیر خانه ی ترانه ؟ ما به خاطره هامان
فکر می کنیم و دل می بندیم ...
هرچی آرزوی خوبه
مال تو ...
برای آخرین بار،
خدا کنه بباره ...
کوچه وقتی که
نباشی، رگ خشکیده ی شهرِ ...
چشم تو آخر
دنیاس خودت اینو نمی دونی ...
چه رسمی داری ای
دوره زمونه ...
مرز در عقل و
جنون باریک است ...
گاهی مسیر جاده
به بن بست می رود ...
و به خاطر خاطره
ها : طبقه ی هفتم، زنگ می زنیم، صدای پای آشنای خاطره ساز ...
و شبیه خاطره
ها، مهربان و ساده و صمیمی ...
الميرا آقازاده
جناب یداللّهی، برای شروع متولد چه سال و ماهی هستید؟
من ، متولد دی ماه 1347
در اصفهان و بزرگ شده تهرانم .
شما در کار ترانه جزو معدود کسانی بودید که در سبک خاصی کلیشه
نشدید و در سبکهای مختلف از شما کارشنیدیم که کارهای خوبی هم
بودند، خودتان کدام سبک و فضاها را بیشتر دوست دارید؟
من خودم اکثر فضاها را دوست دارم،اما یک فضای کاری که کمتر اجرا
شده و کمتر در فضای موسیقی ما هست،شاید به خاطر کم اجرا شدنش
الآن می تواند برای من جالب تر باشد. کارهایی که با تنظیم ارکستر
ملی و یا فضای سنتی باشد، که حس می کنم جایش هم خیلی خالی است،چه
برای تأثیری که بر موسیقی ملی و ردیفی ما می تواند داشته باشد،
چه اینکه می تواند فضای متفاوت تری باشد، که نه تنها رخوت در آن
نیست بلکه خیلی هم پر انرژی است و هیجان دارد، هم اینکه خواننده
کارهای تکنیکی تری می تواند دراجرای آن انجام بدهد. اجراهایی که
با ارکستر بزرگ میتواند انجام بشود، حتی در فضای پاپ کلاسیک،
خودم در مقطع فعلی بیشتر دوست دارم اتفاق بیفتد.ولی من همه ی
کارهایی که انجام داده ام را دوست دارم.
چه چیز را در ترانه نو آوری می دانید؟ شما خودتان به نوآوری در
ترانه اعتقاد دارید؟
نوآوری هم در سوژه است هم در زبان.من فکر می کنم ترانه هنری است
که باید به روز باشد و به روز گفته بشود و به روز هم استفاده
بشود و بتواند نه لزوما ارتباط خیلی وسیع، ولی حتی الامکان
بتواند ارتباط وسیع تری برقرار کند و هرچه فراگیرتر باشد، این
ارتباط خودش از یک باب نشانه ی قوت ترانه است، البته قوت یک
ترانه فاکتورهای زیادی دارد. ولی کسی می تواند نوآور باشد که
زبان روز جامعه را بگوید یعنی دغدغه ها، دلمشغولی ها،سختی ها،
آرزوها و رویاها و هم به زبان مردم، یعنی زبانی که مردم امروز با
آن حرف می زنند و رابطه برقرار می کنند. یک ترانه سرا باید
توانایی های ادبی، استعاری و شاعرانه اش را در یک ظرفی بریزد که
ساده هم نیست و آن ظرف هم ظرف گفتگوی روزمره ی مردم است و سخت
است که با استفاده از یک سری کلمات و عباراتی که ساده رابطه
برقرار می کنند و ممکن است به تنهایی خیلی هم پیش پا افتاده
باشند، در یک مجموعه ای به نام ترانه حرفهای قابل تأملی بزنیم.ما
علاوه بر این باید بتوانیم اگر کاری را برای مقطع خاصی می گوییم
بدانیم که در این مقطع چه اصطلاحات و کلماتی متداول تر است و
راحت تر ارتباط برقرار می کند و از آنها سرجایش و در زمان خودش
استفاده کنیم.
ما در ترانه ی امروز ، نوآوری داریم یا درجا می زنیم؟
تلاشهای زیادی برای نوآوری در کلام می شود و در ترانه می بینیم،
که من فکر می کنم اتفاقات خوبی در حال افتادن است.هر چند ممکن
است گاهی ترانه سرا به نتیجه ای که دوست دارد نرسد، ولی فی نفسه
با ارزش است، اگر حتی به درصدی از آن اهداف برسد، و از بین آنها
هم مسلما کارهایی به وجود خواهند آمد که ضربه ی اصلی را بزنند و
آن ارتباط خیلی خوب را برقرار کنند. به هر حال فکر می کنم
تلاشهای خوبی می شود و ما تنوع کلامی خوبی داریم.
در جامعه ای که از ضعف حمایت رسانه ها، کنسرت و ... رنج می برد،
چه باید کرد ؟ ترانه ی تتیراژ نوشت ؟ پیشنهادی برای بهبوداین وضعیت
دارید ؟
پیشنهاد که داریم! اما کسی از ما پیشنهادی نخواسته است!ضمنا اگر
هم پیشنهادی بدهیم هیچ دلیلی ندارد که به پیشنهاد ما عمل
کنند!پیشنهادهای ما را هم خود دست اندرکاران می دانند چون کار
موسیقی قرنهاست که انجام می شود و کار پیچیده ای نیست. موسیقی
جزء دانشهای مخفی نیست! که باید اسرارش را به کسی گفت. خیلی هم
اساتید این کار هستند، شاید صلاح نمی بینند. ولی در همین فضا هم
باید از میدانی که به انسان داده می شود استفاده کرد تا یک
موسیقی شنیده بشود. یکی از این مجالها تیتراژ است که می شود در
آن یک ترانه ی خوب شنید ، سریال هم اگر خوب باشد در تأثیرگذاری
ترانه نقش دارد و برعکس.ما باید از موقعیتهای موجود استفاده کنیم
و اگر ترانه ی تیتراژ تأثیر گذار است باید انجام شود.
با کسانی که می گویند در ترانه ی امروز ابتذال هست، موافقید؟
ابتذال یک اصطلاح است.بحث تخصصی روی واژه ی ابتذال نمی کنم.ابتذال در هر چیزی می تواند باشد. کسانی هستند که سالهاست غزل می
گویند و یک حرف جدید در غزلشان نمی زنند،نه کسی آنها را می
شناسند و نه اتفاقی در غزلهاشان می افتد.حرفهایی که هزار سال است
در غزلها زده اند، می زنند، سالهاست از می و معشوق و جام باده
حرف می زنند.به نظر من این یک غزل مبتذل است. تنها کسانی که فکر
می کنند کار مهمی می کنند خودشان و چند نفری هستند که دور هم
هستند!خوب این به نظر من یک سرگرمی است که آن فرد برای خودش
دارد ولی هنر نیست. مثل این می ماند که شما تمام نقاشی های معروف
دنیا را با یک کپی دست سوم ارائه بدهید. این هنر نیست، تکنیک
است. هنر در صورتی هنر است که در آن خلاقیت و نوآوری باشد.مثل
خواندن آواز که بدون هیچ حسی و کوچکترین نوآوری با همان تکرارها
و تحریر ها باشد.درست است که ردیف در موسیقی ما بلاتغییر است،
اما آن اساس است، ولی اگر کسی با همان گوشه ها و ردیف ها بدون
نوآوری در لحن ادای کلام و اجرا و حس بخواند در همین مقطع متوقف
شده است و این می تواند مبتذل باشد.بعضی وقتها کار از شدت جدید
بودن ارتباط برقرار نمی کند، بعضی وقتها از شدت تکراری بودن. من
در مورد دوم صحبت می کنم. چون ممکن است کاری امروز انجام بشود
مردم بعدها بفهمند که چه کاری بود، من این را نمی گویم. اگر کاری
اصول را سهل انگارانه ، یا به دلیل عدم توانایی رعایت نکندمی
تواند مبتذل باشد. اما اگر کاری اصول و چفت و بستهایش درست و
محکم است و بنای ماندگاری هم ندارد و فقط ساخته شده که یک انرژی
ایجاد کند، در مسافرت، در ماشین، در مهمانی و به هدفش که همان
ارتباط سریع و کوتاه مدت هست برسد، کار خودش را خوب انجام داده
است. ممکن است کاری ظاهرا فاخر باشد اما تکراری باشد این به نظر
من مبتذل است.اما کاری باشد که ادعای فاخر بودن ندارد و ارتباط
هم برقرار می کند این به هیچ عنوان مبتذل نیست.
با ترانه های ضدعاشقانه ی بعضا تند چطور؟
من با یک قسمت ار این ترانه ها موافقم با قسمتی مانند : خیال نکن
نباشی بدون تو می میرم... اما نگاه غیر از این که مثلا کسی می
گوید اگر تو بروی من میمیرم را یک دروغ عاشقانه می دانم. تا به
حال کسی از جدایی نمرده است! اینکه کارهایی مثل خیال نکن نباشی
کمک می کند فرق وابستگی و دلبستگی را هم بفهمیم و این خوب است. اگر هم فرد رفتاری کرده که ما را به فحاشی و بد و بیراه
رسانده است، روی دیگر سکه ی ضعف است.نوجوانان و جوانان هم این
واکنشهای تند را می پسندند.اما من این زاویه ی دید
را قبول ندارم، با اینکه واقعیت دارد، اما من معتقد نیستم.هر
موضوعی که جدید باشد و برخلاف مسیر عادی جامعه باشد مخاطب پیدا
می کند ولی در ادامه ی مسیر به تعادل می رسد. من خودم در ترانه
هایم سعی می کنم یک رابطه ی متعادل را به تصویر بکشم.
اما اگر کسی حس می کند برای نشان دادن عمق احساس باید صرفا فحش
داد !! خوب بدهد !! اما ما داریم یک کار شاعرانه می کنیم.
در مورد نقد ترانه در چه جایگاهی هستیم؟ محدود به خانه ی ترانه
هستیم؟
نه، در جاهای دیگر هم ترانه نقد می شود اما نه به این جدیت و
قدرت و دقت.ما خیلی پیشرفت کردیم در خانه ی ترانه، ما به هرجا
رسیده باشیم، از صفر به اینجا رسیدیم. بچه ها هم بر اساس
تجربیاتشان کار می کنند، چون اصول مدونی نداریم. ما در خانه ی
ترانه نقدهای خوبی داریم چون راه گشا بوده است. اوایل نقدها خیلی
ابتدایی بود، بچه ها از صفر شروع کردند و حالا ترانه های خیلی
خوبی می نویسند.بعضی نقدها هم ممکن است شخصی یا مغرضانه باشد ،
که این در همه جای دنیا هست. مهم این است که بتوانند نقد ها را
بشنوند. ظرفیت پذیرش نقد هم خودش آموزش می خواهد.اگر حتی نقدی
مغرضانه یا شخصی باشد، کسی که می خواهد رشد و پیشرفت کند و حرفه
ای بشود باید بتواند همه جور نقدی را بشنود و در عین حال نقد خوب
و سازنده را از نقد مغرضانه تشخیص بدهد. در مورد نقد ترانه نکته
ی مهم دیگری هست و آن اینکه فرد نباید تنها شاعر باشد. حتی اگر
ترانه نمی گوید باید ترانه را خوب بشناسد، باید ترانه را فهمیده
باشد . چون کسی که می تواند شعر نقد کند لزوما نمی تواند ترانه
نقد کند همانطور که هر شاعری نمیتواند ترانه بگوید.چون اصول شعر
و ترانه خیلی متفاوت است.گاهی در خانه ی ترانه خیلی با هیجان
نقد می کنند ، گاهی در جلسه به توافق نمی رسند و بیرون جلسه نیم
ساعت دیگر بحث می کنند.ما باید یاد بگیریم که اگر یک شخص 35ساله ترانه می نویسد، بپذیرد
که یک ترانه سرای 20ساله در مورد کارش نظر بدهد و نقدش کند.
همینطور کسی که نقد می کند باید بداند اگر خیلی اشتباه بگوید و
اطلاعات نداشته باشد ممکن است جواب بشنود، بیشتر رعایت می
کند.اصولا در نقد ترانه داریم به جاهای خوبی می رسیم.کما اینکه
بچه ها ممکن است کنار هم بنشینند و با هم مخالف هم باشند، در
جلسه بحث هم بکنند، اما بیرون جلسه همه با هم دوست هستند و روابط
خوبی دارند و با هم می خندند.
و اما روان پزشکی ! دکتر ،
فکر می کنید روانپزشکی در کار ترانه ی شما تأثیر داشته است؟
خواه نا خواه تأثیر داشته ، مثلا در مورد زاویه ای که به موضوع
نگاه می کنم یا نحوه ای که در پرداخت مطلب تاثيرگذارتر است.
تحت تأثیر بیماران، یافضای آنها شعر و ترانه نوشتید؟
بوده، نمی توانم بگویم نبوده است، اما خیلی هم زیاد نبوده است.
اما خوب،بخصوص اینکه من یک مقدار از کارم ویزیت جانبازان است که
آنها مسائل و مشکلات و روحیات خودشان را دارند،برخورد با آنها و
شنیدن حرفها و مشکلاتشان بی تأثیر نبوده است.
جایی خواندم گفته بودید دوست دارید در مورد یک بیمار روانی
وجانباز و جانبازی ترانه بنویسید ، چرا؟
نه،موضوع جالبی است.به خاطر اینکه من با آنها برخورد داشته ام و
مشکلات خودشان، همسرانشان و ...را درک کرده ام؛ دوست دارم بنویسم.اتفاقا این موقعیت هم پیش آمد و به من سفارشهایی شد که در
موردشان نوشتم. مثلا در غریبانه : یکی پاهاشو رو مین جا
گذاشته... یا نفسهای بهار و گاز خردل/ رو خاک آسمون رگبار تاول
، و ... اینها چیزهایی بود که به نوعی به همین مسائل اشاره می
کرد. من با سوژه ی خبرنگارانی هم که در جنگ کشته شدند نوشته ام ،
که اجرا هم شده است، یا در مورد همسر شهدا و جانبازان که آنها هم
مسائل خاص خودشان را دارند، کار نوشته ام. البته به دور از شعار،
چون بسیاری از اوقات وقتی در مورد این افراد یا این قشر کاری
گفته می شود وارد محدوده شعار می شود. یا با سوژه ی زنانی که
در جنگ کشته شده بودند که خیلی هم پرداختن به آنها سخت است که
بشود این جنسیت را در آن به خوبی لحاظ کرد، نوشته ام ، یا به طور
کلی کسانی که به هر نحو در جنگ بوده اند، دوست داشتم و دارم
درموردشان
بنویسم.
دیدگاه همکاران پزشک و روان پزشکتان در مورد ترانه سرایی شما
چیست ؟
برایشان جالب است! نظر مثبتی دارند.شاید هم رودربایستی کرده
باشند! شاید بعضی ها در مورد اینکه مثلا من کاراُ مثبت((0+
را نوشتم یا خوش رکاب، بعضی از همکاران فکر کنند شاید چون یک
روانپزشک این کاررا گفته است، کار متناسبی نباشد، اما من موافق
نیستم . چون به هر حال یک قسمت از کار من ترانه سرایی است و من
علاقه دارم یک سری از فضاها که با آنها موافق هستم را تجربه کنم
بنابراین مثل یک بازیگر در آن نقش رفتم و کلام متناسب با آن
سریال را نوشته ام و مخاف هم نیستم با این کار. ولی کسی به من
چیزی نگفته است، گرچه همیشه موافق و مخالف هست، شاید لزومی ندیده
اند که بگویند.
دوست دارید روی ملودی ترانه بگذارید یا اول ترانه بنویسید بعد
رویش ملودی بگذارند ؟ کدام سخت تر است؟
از لحاظ سادگی که مسلما ساده تر است اول ترانه را بنویسم بعد
رویش ملودی بگذارند.اما اگر روی ملودی کار کنم به خودم احساس
بهتری می دهد، چون کار تخصصی تری است و ترانه سرا باید ظرایف
بیشتری را بداند.اما کار سفارشی هم برایم یک جرقه است.بعضی از
سفارشها را ممکن است قبول نکنم. چون انگیزه ای برای نوشتنش ندارم
یا دوست ندارم در آن فضا کار کنم. گاهی سفارشی که به من داده می
شود در حد یک کلمه است و من با پیدا کردن نقاط اشتراک موضوع با
روحیات و عقاید خودم ، آن را به صورت ترانه در می آورم.برای من
سفارش گرفتن کار بدی نیست چون به قضیه به صورت یک سفارش صرف نگاه
نمی کنم.
معیاری برای کار با خواننده ها دارید؟
بله دارم.از صدای خوبی برخوردار باشند، برخوردهای متداول حرفه ای
با آنها امکان پذیر باشد. بشود با آنها ارتباط برقرار کرد، گاهی
تحمل ما برای او سخت است!،گاهی هم تحمل او برای ما! نه به این
معنی که بد باشند، نه از جهت برقراری ارتباط گاهی هیچ ارتباط حسی
وجود ندارد.گاهی افراد صرفا به هم به عنوان یک وسیله و ابزار
نگاه می کنند.و اینکه کلامو موسیقی با صدای خواننده تناسب داشته
باشد.بقیه ی مسائل در شرایط فعلی خیلی ایده آلیستی است.
ترانه ی مورد علاقه اتان چیست؟
ترانه ی سقف را خیلی دوست دارم، وقتی می آی صدای پات از همه جاده
ها می یاد، کل اون مجموعه رو دوست دارم. خیلی زیاد است
ترانه هایی که دوست داشته باشم.
از خودتان کدام ترانه هایتان را خیلی دوست دارید؟ کدام ترانه
هنوز برای خودتان تازگی دارد؟
تو گذشتن از حصار وهم و خیال، هرچی آرزوی خوبه، کوچه وقتی که
نباشی ، بن بست و کارهایی که با آقای قربانی و آقای خلعتبری کرده
ام را دوست دارم. ترانه ی آدم به زمین آمد این حادثه رویا نیست
همیشه برایم تازه است.
کدام ترانه را دوست داشتید شما گفته بودید؟
ترانه ی نقاب را من خیلی دوست دارم. خیلی با عقاید و افکار خودم
هم خوانی دارد.
از ترانه هایی که خودتان روی فیلم گفته اید کدام را بیشتر دوست
دارید؟
ترانه ی هم نفس، روی فیلم هم نفس ، که البته روی سریال هم پخش می
شود ولی در فیلم هم ترانه برای سکانس خاصی بود،که باید متناسب با
آن سکانس می بود،هم در مورد افراد خاصی بود، هم ملودی سختی بود،
خط ویولن بود، که البته مهران مدیری هم خوب اجرا کرد.
به آینده ی ترانه ی ایران امیدوار هستید؟
بله. تلاشهای خیلی خوبی می شود. باید این چراغ روشن باشد تا دیر
یا زود کارهای بهتر هم انجام بشود.
بهترین ملودی؟
ملودی امر دیاب که البته رویش ترانه نوشتم که مجید رکنی خواند(ای آخرین معشوق)، ملودی خوبی بود، هرچند می توانست بهتر از این
اجرا شود، چون من دقیقا با همان آکسان های امر دیاب نوشته
بودم،ملودی هم نفس، یک ملودی از خولیو که من رویش ترانه گذاشتم
که مهران مدیری در کنسرتش خواند، ملودی گل ارکیده هم خوب است که
ترانه اش فکر کنم جا برای بهتر شدن داشته باشد..
حسادت؟
نه، حسادت نمی کنم، رقابت چرا.شاید غبطه بخورم که در یک کار خوب
کاش من هم حضور داشتم،ولی واقعا از اینکه یک کار خوب اجرا بشود
خوشحال می شوم. چون به این نتیجه رسیدم که جا آنقدر برای کار تنگ نیست که بخواهیم حسادت کنیم. برای هر کسی که حرفی داشته باشد
جای کار هست.مثلا در فضای خانه ترانه ممکن است کسانی که اگر من
بودم و تعداد کمتر بود ، از من کار می گرفتند حالا شاید از من کار
نگیرند، اما من واقعا از کار کردن بچه ها لذت می برم و از همه ی
کارهای خوب، کار من نه تنها کمتر نشده، بیشتر هم شده است.
عشق؟
یک اصطلاحی است که بیش از حد استفاده می شود. عشق چیز کمیابی
است. اما از پشت مینی بوس می خوانیم
و
تا نسبت به عکس برگردان و ... عشق می شنویم!! هیچکدام به نظرم
عشق نیستند. آنها درگیر یک حس زیبا و ارزشمند و دوست داشتنی
هستند اما عشق نیست. عشق خیلی مقدس است.
زندگی؟
یک فرصتی است که اگر نشناسیم و در نظر نگیریم تبدیل به روزمره گی
می شود.
مرگ؟
یک قسمت از زندگی
و بالاخره
افشین یداللّهی؟
آدم خوبی است ! فکرکنم خوب باشد!بد کسی را نمی خواهد و تلاش هم
می کند کسی به او آسیبی نزند، اگر هم آسیبی بخورد مسئله ای نیست،
چون جزئی از زندگی است و نمی شود این اتفاق نیفتد.ضمن اینکه ممکن
است ناخواسته به کسی آسیب زده باشد.به هر حال من هم یک آدم مثل
بقیه هستم با خصوصیات مثبت و منفی. تلاش می کنم منفی ها را کم
کنم. گاهی در زمینه ی این تلاش تنبلی هم می کنم، که این هم جزء
همان آدم بودن من است...
|