سادگی به معنی گریز از تفکر نیست ...
ترانه موفق ،
ترانه ای است که اکثریت اقشار جامعه با آن ارتباط برقرار کنند و
در عین حال برای برقراری این ارتباط با اکثریت، دچار سطحی نگری و
ابتذال نشده باشد و یکی از تفاوت های شعر و ترانه نیز در همین
است. شعر، اثری ادبی است که توسط قشر روشنفکر جامعه تولید شده و
عموماً نیز توسط همین قشر مصرف می شود، اما ترانه، توسط قشر
روشنفکر و نیمه روشنفکر تولید شده و توسط تمامی اقشار جامعه مصرف
می شود. برای برقراری ارتباط با این طیف وسیع مخاطب، گهگاه،
تاکید می کنم گهگاه، ملزم به رعایت سادگی در زبان و مفهوم می
باشیم. این سادگی به معنی سطحی نگری و گریز از تفکر نیست بلکه
ردایی است که بر قامت مفاهیم عمیق و انسانی جاری در ترانه انداخته میشود تا باعث هر چه بیشتر شدن هم ذات پنداری مخاطب با
اثر گردد.
بهترین نمونه از
این نوع رعایت سادگی، ترانه های اردلان سرفراز می باشد. اردلان
سرفراز یکی از نوابغ ادبیات معاصر است که به معنای واقعی ترانه
می سراید. ابیاتی مانند:
((
من از تو حرف می زنم شب عاشقانه می شود
/ تو را ادامه می دهم همین
ترانه می شود
))
،
((
رو می کنم به آینه رو به خودم داد می زنم
/ ببین چقدر حقیر شده
اوج بلند بودنم
))
،
((
منو ببخش
عزیزم که از تو می گریزم / می سوزم و خاموشم تو خودم اشک می ریزم
))
و ده ها مثال دیگر که ژرف ترین و گسترده
ترین مفاهیم انسانی به ساده ترین شکل ممکن در آنها بیان شده اند
بدون آنکه لحظه ای به دام سطحی نگری دچار شده باشند، چرا که ساده
نوشتن راه رفتن بر لبه تیغ است. کوچک ترین لغزشی باعث می شود که
از تفکر اصیل جاری در اثر دور شویم و یا با آوردن حتی یک واژه
،
ارتباط خود را با مخاطب عادی قطع کرده و سادگی ترانه از بین
برود. به همین دلیل ترانه اردلان سرفراز برخلاف ترانه جنتی عطایی
و شهیار قنبری قابل تقلید نیست.ساده نویسی به معنی ساده اندیشی
نیست و سادگی در ترانه زمانی ارزشمند است که بیانگر تفکر و
اندیشه ای درست باشد. از دیگر ویژگی های یک ترانه ارزشمند، سوژه
پردازی های نو و متفاوت می باشد. یکی از انواع سوژه پردازی می
تواند روایت یک داستان در متن ترانه باشد. به عنوان مثال می توان
از ترانه هایی همچون
((
مرداب
))
و
((
دو پنجره
))
از اردلان سرفراز،
((
درخت
))
و
((
خونه
))
از جنتی عطایی و
((
دوماهی
))
از شهیار قنبری نام برد. در این نوع ترانه
ها بایستی به ترانه مانند یک رمان نگاه کرد. عناصر عمده یک رمان
شخصیت و طرح می باشند. شخصیت کسی است که نویسنده
(در اینجا ترانه
سرا
)
به درون او می خزد و جهان را از دیدگاه او و با
احساسات و عواطف او می بیند و حس می کند. در ترانه ای مانند
((
مرداب ))،
ترانه سرا کاملاً از دید یک مرداب به دنیا و جهان و درون و
پیرامونش می نگرد و مخاطب نیز ناخودآگاه دچار همذات پنداری با
شخصیت این داستان می گردد. طرح یک داستان نیز عبارتست از: وقوع
حادثه ها و کیفیتی که چگونگی و منطق این حادثه نسبت به یکدیگر
دارند. وقوع حادثه ها، ارتباط صوری حوادث را با یکدیگر نمایش می
دهد. این ارتباط تنها به صورت موجی عمل می کند و حادثه ای در
حادثه دیگر تحلیل می رود. به عنوان مثال باز هم در ترانه
((
مرداب
))
، شاهد وقوع حوادثی هستیم که باعث می شود شخصیت
داستان که یک چشمه است به مردابی میان کویر تبدیل شود:
((
اولش چشمه بودم، زیر آسمون پیر، اما از بخت سياه راهم افتاده به
کویر/ چشم من به اونجا بود، پشت اون کوه بلند/ اما دست سرنوشت سر
رام یه چاله کند/ توی چاله افتادم، خاک منو زندونی کرد/ آسمون هم
نبارید ، اونم سرگرونی کرد/ حالا یک مرداب شدم یه اسیر نیمه جون/
یه طرف می رم تو خاک یه طرف به آسمون
))
. اما بخش دوم که مهم تر از بخش نخست است،
کیفیتی است که چگونگی و منطق این رخدادها را نسبت به یکدیگر در
خود دارد. در حقیقت اگر در این بخش، ذهنی استوار و منطقی نباشد،
بسیاری از حوادث بلاتکلیف می مانند و مخاطب نمی تواند با ترانه
سرا و جهان بینی و تجربیات او آشنا شود. صرف توصیف و بیان حوادث
برای ایجاد یک بنیاد داستانی، کافی نیست، زیرا آن بخش نهفته در
پشت حوادث است که ماجرا را از یک گزارش روزنامه ای به اثری هنری
تبدیل می کند و آن را با هر نوع مخاطبی، قابل ترجمه به واقعیت می
سازد. این بخش پنهان چیزی جز طرح نمی تواند باشد. این طرح را
گاهی می توان از همان ابتدا با مخاطب در میان گذارد. به عنوان
مثال آغاز ترانه
((
مرداب
))
به این صورت است:
((
میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر / مونده یک مرداب پیر توی دست
خاک اسیر/ منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدام/ داغ خورشید به
تنم زنجیر زمین به پام
))
سپس در ادامه حوادثی تشریح می گردند که
باعث شده اند چشمه داستان به مردابی در دل کویر تبدیل شود. بنابر
این اگر داستان را به عنوان نقل رشته ای از رخدادها که بر حسب
توالی زمان ترتیب یافته باشند، تعریف کنیم، طرح نیز نقل حوادث
است با تکیه بر روابط و موجودیت علت و معلول.
((
سلطان مرد و سپس ملکه مرد
))
این داستان است، اما
((
سلطان مرد و پس از چندی ملکه از فرط اندوه در گذشت
))
طرح است. از دیگر انواع سوژه پردازی می
توان به استفاده عبارات روزمره در ترانه اشاره نمود. ترانه هایی
همچون
((
دریایی (
کمکم کن
)
))
،
((
شب شیشه ای
))
و
((
تحمل کن
))
از جنتی عطایی،
((بنویس
))
،
((
من اگر جای تو بودم
))
و
((
سادگی مرا ببخش
))
از اردلان سرفراز،
((
کمی با من مدارا کن
))
و
((
با من باش
))
از شهیار قنبری که در تمام این نمونه ها
از یک عبارت روزمره که بر موضوعی خاص تاکید دارد به عنوان سوژه
ترانه استفاده شده است و معمولاً مخاطب با این نوع ترانه ها به
خوبی دچار همذات پنداری می شود، چرا که ما در زبان و مکالمات
روزمره بارها از این عبارات استفاده می کنیم و زمانی که بار
عاطفی و شاعرانه یک ترانه در خدمت چنین عباراتی قرار می گیرد،
باعث ماندگاری هرچه بیشتر این موضوعات در ذهن شنونده می گردد.
نوع دیگر سوژه
پردازی استفاده از یک اسم خاص و یا دادن یک صفت ویژه به تو
(
ی
)
جاری در ترانه به عنوان سوژه ترانه می باشد. ترانه هایی همچون
(( غریب آشنا
))،
((
شقایق
)) ،
((
نازنین ))
و
((
عسل ))
از اردلان سرفراز،
((
عروسک قصه من
)) ،
((
یاور همیشه مومن
)) ،
((
خاتون ))
و ((
برادر جان
)) از جنتی عطایی،
((
نازک ))
،
((
قرقبان ))
،
((
غزلک ))
و
((
بی بی آبی
)) از شهیار قنبری،
در کل استفاده از سوژه های این چنینی در ترانه باعث هرچه بیشتر
شدن همذات پنداری با اثر و ماندگاری ترانه در خاطرات و ذهن مخاطب
می گردد و همان طور که گفته شد ترانه موفق ترانه ای است که در
عین رعایت تفکر، در ذهن مخاطب ماندگار گردد.
|