خُلاصه م کن تو اين بارون يکريز

تموم جاده ها رو مه گرفته

بگو راحت بگو خدا نگهدار

حالا که عشقم از ياد تو رفته

خُلاصه م کن تو اين يک واژه تلخ

بگو مخفي نکن بگو تمومه

بگو راحت بگو دوسم نداری

حالا که بغض دريا تو گلومه

خُلاصه م کن تو اين غروب دلگير

با اينکه قصّه ما نيمه کاره ست

منو با رفتنت مي کشی امّا

همين مردن برام عمر دوباره ست

خُلاصه م کن تو اين شب گريه تلخ

بگو راه تو برگشتی نداره

تو بی وقفه تمومم کرده بودی

منم اون نا تموم بی ستاره

همين اندازه بود فرصت موندن

همين اندازه بود وقت منو تو

ديگه آئينه هم با من يکی نيست

برو بشکن تموم آئينه ها رو

خُلاصه م کن تو اين اتاق خالی

خُلاصه م کن تو اين مرگ مقدّس

ولی هرگز نگو هر جا که بودی

نگو عاشق تر از من عاشقی هست

خلاصم کن تو اين تصّور تلخ

همين حس دوباره ديدن تو

بگو راحت بگو خدانگهدار

برو با غربت جاده يکی شو

 

 خانه | اخبار |  ترانه | گفتگو | مقاله | پيوند | بايگاني | دفتر يادبود  | تماس با ما

   

© Copyright 2005-2006 glassyguards.com

All rights reserved . Designed by : Mostafa Azghandi