منظورم شعار نيست يا اعتراض نامه ها و بيانيه خاصی در رد
يا تائيد اعتقادي ؛ منظورم دقيقا ترانه اجتماعي ست با رويكردي
شعرگونه كه حتي بشود گاهي لابلاي چند ترانه تغزلي و عاشقانه
گوش داد ، بدون آنكه ترس به دلت راه بدهي كه تاريخ مصرف دارد
اين ترانه ... حالا كه منظورم را توضيح دادم، كوتاه و مختصر
بگويم و بروم
:
در تاريخ کشور ما، با حجم اتفاقات سريع و متضادش، ترانه
اجتماعي نقش داشته است . آيا كسي ميتواند در همين حوالي
،
نقش ترانه ها را، يا دقيقا جريان ترانه سرايي دهه چهل و پنجاه
ما را، درشكل گيري بسياري از اعتراضات سياسي و اجتماعي
و چه بسا انقلاب 57 ناديده بگيرد ؟ مسلما نه
!
در جلسات ترانه اي كه
تنها به عنوان يك روزنامه نگار علاقمند به اين حيطه و شايد
شنونده حرفه اي ترانه شركت مي كنم، كم نمي شنوم ترانه هاي اجتماعي را كه حتي بعضا شاعرانه هستند و گاهي حتي
عاشقانه مي شوند و طرح موضوعشان از شعار فراتر است
.
با اينحال مي تواني مطمئن باشي جز گرد و خاك خوردن در آرشيوهاي
شخصي سرنوشت ديگري ندارند. اما شك هم نكنيم كه اين ترانه ها و سبكشان در كنار فوج فوج ترانه عاشقانه متولد مي
شوند و شاعران و سرايندگان جوانشان بلدند ، چگونه حرف
را ازحد مشت و شعار و تريبون بالا ببرند. ترانه متولد مي شود،
چون فكر و حس ما زاينده است و چون بيان و اعتقاد ما محصور نمی
شود.
پس به قول شاملو " لب به تحسر نگزيم " كه ترانه هاي اجتماعي زير
پوست جريان هاي اجتماعي و دقايق سر رفتن شاعران
جوان ما متولد مي شود . از همين شاعر بزرگ بامدادي بشنويم كه "
اگر شعر خوب
نمي خوانيد دليل بر آن نيست كه شعر خوب
نوشته نمي شود " همين است كه دل خوش كرده ايم به آرشيو هاي
خصوصي و كلاسورهاي مخفي تمام شاعران زبان سرخ جوان ؛
به بهترين ترانه هاي اجتماعي كه در جمع هاي ترانه مي شنويم و
به سكوتی كه در بند به بند سروده هاي ترانه سراهای
جوان اين سرزمين "
آب می شود ، ترانه می شود ! "ه