یغما گلرویی در بامداد ششم مرداد سال 1354 در ارومیه متولد شد و در یکسالگی به تهران آمد
. وی دارای کارنامه ی درخشانی از چندین
ترانه ی تیتراژ فیلم و سریال، چندین
ترانه ی اجرا شده توسط خوانندگان داخل و خارج، چاپ چندین مجموعه
ی ترانه، مجموعه ی شعر آزاد، چندین ترجمه ی رمان و شعر، نوشتن
فیلمنامه، علامت گذاری آثار و اشعار کسانی چون فروغ فرخزاد و
حافظ،همکاری با چندین روزنامه و مجله و ... می
باشد.
شاید حقیقتا کارنامه ی کاری یغما گلرویی در این مقال نگنجد،
کارنامه ای است که از یک انسان پنجاه ساله انتظار می رود...
در یکی دو گفتگوی کوتاه چند سال گذشته دریافتم که بیش از همه ی
آنها که تا آن زمان دیده بودم، شبیه شعرها و ترانه هایش است و
البته کمی جدی و البته کمی بیشتر، مهربان!
با یغمای نازنین، کم مصاحبه نشده است و من تمام سعی ام را کردم
تا هم برای آنها که به تازگی پا به عرصه ی ترانه گذاشته اند یا
به تازگی او را شناخته اند مناسب باشد و هم دوستداران و دنبال
کنندگان همیشگی کارهای یغما را کسل
نکند، امیدوارم که از عهده
برآمده باشم...
المیرا آقازاده
*****************
جناب گلرویی می دانم که کار خود را ابتدا با شعر آزاد آغاز و با
ترانه ادامه دادید، دقیقا اولین نوشته هایتان در هر کدام از این
دو زمینه به چه سنی برمی گردد؟ اولین فیلمنامه، و مسیح سرگردان،
را چطور؟
نوشتن اولين شعرای آزادِ من برمی گرده به حدود سال هفتاد و پنج.
تو اون زمان بیشتر در چهارچوبِ شعر گفتار می نوشتم. سبکی که سید
علی صالحی بیشترین تجربه رو تو اون داشته و هنوزم داره ادامه ش
می ده. شعرهای اولم – که بعدها تو دو مجموعه ی (گفتم: بمان نماند...)
و ( مگر تو با ما بودی؟!) منتشر شدن – رو با وجودِ این که تو
جاهایی بیش از حد رمانتیک هستن هنوز دوست دارم. فضای شعرا برمی
گرده به حال و هوای اون سال های من که بیست و یکی دو سالم بیشتر
نبود. مثل این که کسی به عکسای دوران نوجوونیِ خودش نگاه کنه و
مدل مو و طرز لباس پوشیدنِ اون زمانش امروز براش غریب و حتا شاید
کمی آزاردهنده باشن. اولین فیلم نامه م رو با نام (زنجیری) سال
هفتاد و نه نوشتم که سال هشتاد منتشر شد اما نوشتن (مسیح سرگردان)
برمی گرده به حوالیِ سال هفتاد و شش به گمانم. یادم هست تو مراسمِ
درگذشت حمید مصدق نسخه ی اولیه ی اون رو به زنده یاد محمد مختاری
دادم تا بخونه و نظرش رو بهم بگه اما متاسفانه به یه هفته نکشید
که که ایشون رو دزدیدن و به قتل رسوندن... یادش گرامی!
فکر می کنید فیلمنامه دنیای
وسیع تری دارد یا شعر و ترانه؟ کدام را بیشتر دوست دارید و فکر
می کنید راه اصلی شماست؟
برای من فرق زیادی بین فیلم نامه و ترانه نیست. موضوع اینه کسی
که می نویسه می خواد چیزی که تو درونش داره رو با دیگران قسمت
کنه یا لااقل رو کاغذ بیاره و از شرش خلاص بشه. حالا این اتفاق
می تونه به وسیله ی یه شعر بیفته یا یه فیلم نامه، یا یه نقاشی.
منم برای خودم مسیر مشخصی رو ترسیم نکردم که حالا بخوام به اصلی
و فرعی بودنشون فکر کنم. هر وقت حس کنم باید حرفی رو تو فیلم
نامه بزنم می رم سراغ اون و هر وقت به ترانه احتیاج پیدا کنم در
قالب ترانه حرفم رو می زنم. تمام این قالب ها وسیله هستن و مهم
حرفیه که باید گفته بشه. حتا خود این مصاحبه هم می تونه کنار اون
شاخه های هنری قرار بگیره و دریچه یی باشه برای گفتن حرف.
آشنایی با شاملوی بزرگ و کسانی
چون عمران صلاحی ، فرج سرکوهی ، نادر ابراهیمی و ...چقدر روی
روند زندگی هنری اتان تاثیر گذار بود؟
به هر حال کسی که کارِ هنری می کنه از تمام اشخاصی که دور و برش
هستن تاثیر می گیره. منم خوش شانس بودم که تو دوران نوجوونی خودم
تونستم با خیلی از کسانی که به آثارشون علاقه داشتم دیدار و حتا
با بعضی رفاقت داشته باشم. اگه بخوام فهرستی از کسانی که تو زنده
گیِ من تاثیرگذار بودن بگم لیست بلند بالایی می شه که در حوصله ی
این گفتگو نیست. جدا از تمام این نام های سرشناس خیلی های دیگه
هم تو کار من تاثیر گذاشتن از کارگردانا و شاعرا و نقاشای مختلف
بگیر تا مثلا شوفر تاکسی یی که یه بار من رو به مقصدی برده و تو
راه حرفایی زده
که برای همیشه تو حافظه ی من موندن.
این روزها عکاسی را هم بیشتر از
قبل دنبال می کنید، ارتباط این هنرها با هم چیست و چگونه این
ارتباط را برقرار می کنید ؟
به نظر من تمام هنرها با هم در ارتباطند. با دوربین می شه شعر
نوشت و گاهی
ترانه به عکاسی کردن از یه اتفاق پهلو می زنه. از
سال ها قبل به عکاسی علاقه داشتم و چند سالیه که به اون مشغولم.
سوژه ی بیشتر کارهام اجتماعیه و گاهی هم عکاسی پرتره کار می کنم.
خودتان انتخاب می کنید که از چه
کسی عکس بگیرید یا آنها درخواست می کنند؟ کسانی مانند شیرین
عبادی و سیمین بهبهانی و ... ؟ آیا به دلیل علاقه ات به آزادی ،
بانوان آزادی را انتخاب کردید؟ یا به دلیل سابقه ی کاری، کسانی
مانند آنها و محمد حقوقی را انتخاب می کنید؟
من عکاس حرفه یی نیستم که کسی ازم درخواست کنه ازش عکس بگیرم.
کسایی که از اونا عکاسی کردم رو هم خودم انتخاب کردم. دلیلش هم
به ادبیات برمی گرده و همین آزادی که شما توی سوالتون مطرح کردین.
به اعتقاد من مضامین بشری – که آزادی هم از اون جمله س – از
ادبیات جدا نیستن.
آیا از رشته های مختلف هنری،نویسندگی، فیلمنامه نویسی، ترجمه،شعر
و ترانه و البته بازیگری!!! برای آن دیگری کمک
می گیرید؟
از بازی گری – که شما با سه تا علامت تعجب مشخصش کردین - شروع می
کنم. من بازی گر نیستم و علاقه یی هم به بازیگری ندارم. اون
فیلمی هم که توش حضور داشتم (هفت ترانه) از طرف کارگردان به من
حقنه شد و قرار بود تنها یکی دو صحنه باشم و در کل فیلم اون قدر
هندی بود که بعد از دوازده جلسه فیلم برداری برای فرار از حضور
در ادامه ش من موهام رو از ته زدم و برای باقی فیلم غیر قابل
استفاده شدم. کارگردان محترم هم موقع تدوین چیزهایی که از من
گرفته بود رو در طول فیلم تخس کرد ولی باز هرکس فیلم رو ببینه
متوجه می شه که من در یک سوم پایانی نیستم. بعد از اون چند باری
پیشنهاد بازیگری داشتم که زیر بار نرفتم چون به قول معروف آدم
دوبار از یه سوراخ گزیده نمی شه گمان می کنم استعدادی در این
زمینه ندارم. کار در رشته های مختلف صد در صد به من کمک می کنه.
گاهی سوژه یی به ذهنم می رسد که ابتدا به صورت شعر می نویسمش و
بعد به شکل ترانه در میاد. یا طرح داستانی رو می نویسم و بعد از
دل اون فیلم نامه یی زاده می شه.
فکر می کنید دست داشتن در تمام
این ها مثبت است یا منفی و باید فقط و فقط به یک رشته جدی تر
پرداخت؟
فکر نمی کنم بد باشه کسی در هر رشته که دوست داره تجربه داشته
باشه. حالا این که در تمام رشته ها می تونه موفق بشه یا نه رو
دیگه باید مخاطبین مشخص کنن. من چون اهل رمان نویسی نیستم به
سراغ فیلم نامه رفتم چون تو این قالب می تونم داستانم رو سکانس
به سکانس بنویسم و نیازی به شگردهای داستان نویسی نیست و وقت کم
تری هم می _ گیره. اصولا به زمان خیلی اهمیت می دم. همیشه فکر می
کنم وقت زیادی ندارم و شاید همین باعث شده که از نگاه عده یی
پرکار به نظر بیام.
جناب گلرویی چرا اینهمه به
ترجمه علاقه دارید؟
دوست دارم چیزی که خودم از اون لذت می برم رو با دیگرون قسمت کنم.
تمام کارهایی که ترجمه کردم رو دوست داشتم. مثلا کتاب ((یک مرد))
فالاچی اثر زیادی تو زنده گی من داشته. ترجمه ی خوبی هم سال ها
قبل از اون منتشر شده بود. من این کتاب رو به زبانی امروزی تر
برگرداندم... یا مثلا آثار احمدکایا تاثیر زیادی تو ترانه های من
داشتن و من برگردان فارسی شون رو منتشر کردم.
آیا به تمام زبانهایی که آنها
را به فارسی ترجمه می کنید مثل فرانسه، انگلیسی، ترکی، و حتی
ترجمه ی کتابی از مختوم قلی فراغی که ترکمن است، مسلطید یا اشخاص
دیگری بار اصلی ترجمه را به عهده دارند و تنها انتخاب و ویرایش
با شماست؟
من به هیچ زبانی مسلط نیستم. مسلط یعنی کسایی مثل زنده یاد محمد
قاضی یا سیدحسینی. من اندکی فرانسه می دونم و کمی بیش از اندکی
ترکی. اشعار مختوم قلی فراغی هم به زبان آذری نوشته شدن که به
دلیل آذری بودن خانواده ی مادری من اون زبان رو هم بلدم. آثاری
که برگرداندم غالبا فرانسه بودن و در ترجمه شون از خواهرم یلدا
گلرویی که لیسانس زبان فرانسه س کمک گرفته ام. در معدود کارهایی
که از انگلیسی ترجمه شدن هم دوست خوبم حسن علیشیری کنار من بوده.
برگردان اشعار مارگوت بیکل را هم با خانم ندا زندیه انجام دادم
که به شعر در آوردن آن ها به عهده ی من بوده. البته من گمان نکنم
برگرداندن و انتخاب کلمه – که شما آن را ویرایش صدا می زنید- نقش
کم اهمیت و فرعی در برگردان یک اثر داشته باشه. ممکنه یک اثر
کاملا درست واژه به واژه به فارسی برگردونده بشه اما کنار هم
گذاشتن جمله ها به قدری بد باشه که خواننده رو خسته کنه... اون
وقته کل اثر خونده نمی شه و در محاق می مونه. پس می بینیم که بخش
برگرداندن به فارسی کم اهمیت نیست و بار کم تری رو به دوش نمی
کشه.
اساسا ترجمه را بیشتر دوست
دارید یا تالیف را؟ کدام برای وضعیت فعلی فرهنگی ما مناسب تر و
البته لازم تر است؟
هر دو! هر چیزی که سطح فرهنگ را بالا ببره، حالا اگر این موضوع
در تالیف اتفاق بیفتد که چه بهتر.
هنوز چه کسانی هستند که دوست
داشته باشید از کارهای آنها ترجمه کنید؟
شعرهای لنگستون هیوز، یا شعرهای پیرپائولو پازولینی فیلم ساز و
یا رمان نفت اثر سالوادوردالی و آثار اوریانافالاچی.
کار کردن با رضا یزدانی که به
کارهای متفاوت و البته راک علاقه دارد، را بیشتر می پسندید یا
کارهای روتین پاپ را؟
خُب کار با رضا یزدانی همیشه برای من دلچسب بوده اما از کار با
آهنگسازان و خوانندگان پاپ هم خالی از لطف نیست. کلا زیاد اهل
دوست بازی در کار موسیقی نیستم و با معدود خوانندگان و
آهنگسازانی هم رفاقت دارم که طبعا کار با اونا برام لذت بخش تره.
از رضا یزدانی شنیده ام که قرار
بود روی کارهای گروه " دورز" که راک است ترانه ی فارسی
بگذارید،آیا این کار را انجام دادید؟
روی تعدادی از ملودی های گروه دورز ترانه نوشتم اما با شرایط
فعلی جامعه و فضای فرهنگی موجود شما فکر می کنین اجرای چنین ایده
یی دور از دسترس نیست؟!
آیا نوشتن ترانه برای روی ملودی
های اینچنینی، یا به طور اخص راک، که ویژگی های خاص خودش را دارد
، کار سخت تری ست؟ با کلام فارسی جور در می آید؟
هر نوع موسیقی با کلام فارسی جور در میاد و برای من فرقی نمی کنه.
شاید کار رو بعضی از سبکا و بعضی ملودی ها سخت تر باشه و وقت
بیشتری ببره اما غیرممکن نیست.
آیا فکری برای اجرای فیلمنامه
ها دارید؟ مثلا خاطرات یک چاقو، آیا به اینکه چه کسی کارگردانی
کند و یا در آن بازی کند هم فکر کرده اید؟
فکر ساخته شدن فیلم نامه هام هم تو شرایط فعلی دور از ذهنه.
کسایی رو تو فکر خودم برای بازی تو اونا انتخاب کردم البته اگر
تا زمان برگردوندن اون فیلم نامه ها به فیلم این عزیزان هنوز
زنده باشن!!!
آیا کار کردن در کارهای مسعود
کیمیایی، کمکی به فیلمنامه نویسی اتان کرد است یا نه؟
نه! من از فیلم های مسعود کیمیایی در ترانه ها و فیلم نامه هایم
تاثیر گرفتم اما گمان نکنم بودن در صحنه های فیلم برداری کمکی به
فیلم نامه نوشتن کسی بکنه. صد البته تجربه ی تازه ییه و دلچسب و
شاید بیشتر به یاد گرفتن کارگردانی کمک کنه تا فیلم نامه نویسی.
فیلمنامه نویس و کارگردان محبوب
یغما گلرویی ، هم ایرانی و هم خارجی، چه کسانی هستند؟
بهرام بیضایی، مسعودکیمیایی. اولیوراستون، برناردو برتولوچی.
اصولا در واگذاری ترانه هایتان
معیار و وسواس خاصی ندارید و به گفته ی خودتان به هر کس که ترانه
اتان را بخواهد ، ترانه می دهید، چرا؟ هنوز معتقدید انتخاب می
شوید؟
چون اگر قرار باشه بنا به سلیقه م انتخاب کنم شاید سال به سال به
کسی ترانه واگذار نکنم. من عمریه که انتخاب می شم و گاهی از همین
انتخاب شدن ها کارهای خوبی هم متولد شدن. من پای چیزی که رو کاغذ
می نویسم می ایستم و نوع اجرای اون ها به تخصص من بر
نمی گردد.
بلد نیستم مثل دوستان دیگه قبل از واگذاری ترانه از خواننده
بخوام یک دهن بخونه تا ببینم درست می خونه یا نه. اون کسایی که
برای واگذار کردن ترانه همچین آزمون هایی برگذار می کنن هم اگه
به خودشون بگین دو خط از آهنگ فلان خواننده رو روی نُت بخونن نمی
تونن. تنها دلیل تست گرفتنشون از خواننده هم اینه که همچین
مراسمی باعث می شه مهم تر جلوه کنن و خواننده ی شوربخت هم گمان
می کنه حضرات دوره ی سولفژ رو پیش زنده یاد پاواروتی گذروندن و
دست و دلش می لرزه. من وقت و حوصله ی اجرای نمایش هایی از این
دست رو ندارم. اگر خود خواننده پیشنهاد کرد صداش رو بشنوم که چه
خوب... من هم استقبال می کنم اما هرگز آزمون برگذار نمی کنم.
تازه اگر این جوری باشه و قرار بشه از هر خواننده تست بگیرم که
بدون شک بعد از یکی دو هفته همسایه ها به دلیل آلودگی صوتی از
دستم به کلانتری محل شکایت می کنن!
من فکر می کنم یغما گلرویی به
جایگاهی رسیده است که انتخاب کند،چرا انتخاب نمی کنید و این روند
را تغییر نمی دهید؟
گمان می کنم پاسخ شما رو در سوال قبل دادم اما این رو اضافه کنم
که کدوم جایگاه؟ جایگاه هنر در این سرزمین چیه؟ جایگاه آقای شعر
چیه که حالا خواهر کوچیکش ترانه بخواد جایگاهی داشته باشه؟ تو
کشور ما وقتی قبول می کنی ترانه بنویسی باید صابون نادیده گرفته
شدن از طرف اهل ادبیات و اهل مطبوعات رو به تن بمالی! حق تو از
طرف تهیه کننده و خواننده و آهنگ ساز و کلیپ ساز و هزارتا کوفت و
زهرمار دیگه نادیده گرفته می شه! بیایین منصفانه نگاه کنیم...
کدوم جایگاه؟
از کارهای اجرا شده تان کدام را بیشتر دوست دارید و می پسندید؟ و
با چه کسانی دوست داشتید کار کنید که هنوز اتفاق نیافتاده است؟
تعدادی رو دوست دارم و بسیاری رو نه! اسم بردن کمی سخته و با این
حافظه ی نیمه تعطیل بنده بهتره اسم ترانه ی خاصی رو نبرم. کسی
وجود نداره که آرزوی کار کردن با اون رو داشته باشم. همون طور که
گفتم هر کس مایل به کار کردن با من باشه از همکاری باهاش استقبال
خواهم کرد.
به طور کل نظرتان راجع به موسیقی زیر زمینی چیست؟ فکر می کنید
موسیقی زیرزمینی محصول ممیزی هاست و این از ضعف سیستم موسیقی و
نظارت بر آن است؟وجودش مفید است یا مضر؟
موسیقی موسیقیه. این من و شماییم که بهش لقبایی مثل زیرزمینی یا
لس آنجلسی یا ماهواره یی می دیم. من برای گوش دادن موسیقی به
زیرزمینی بودن یا نبودنش توجه نمی کنم. در بین کارهایی که به شکل
زیر زمینی منتشر می شن هم آثار خوبی وجود داره. من به شخصه بعضی
از کارهای کسی به اسم ((هیچ کس)) رو دوست دارم یا مثلا آلبومای
گروه ((کیوسک)) که در داخل مجوز نگرفتن... با وجود موسیقی
زیرزمینی کاملا موافقم. وقتی سیستم نظارتی آن قدرعرصه رو به
موزیسین و ترانه سرا و خواننده تنگ می کنه، اون حق دارد به زمین
و زیرزمین بزنه و از هر راهی که وجود داره اثرش رو همه گانی کنه.
وجود سانسور شدید رو دلیل پدید اومدن موسیقی زیرزمینی می دونم
وگرنه کدوم موزیسین یا خواننده و ترانه سرا حاضره اثرش رو جای
عرضه در جایگاه خودش مثل یه کالای قاچاقی و به رسم فروش پاسور و
پنجه بوکس به مخاطبش عرضه کنه؟ وقتی سیستم ممیزی به خودش حق می
ده نوعی از موسیقی - مثلا رپ – رو در کل ممنوع اعلام کنه چه
انتظاری باید از خواننده های اون سبک داشت؟ فکر نمی کنم سرزمین
دیگه یی تو دنیا باشه که نوعی از موسیقی توش غیرمجاز به حساب
بیاد. این هم یکی از موهبت های سرزمین ماست!
سه عضو اصلی شورای ترانه ی وزارت ارشاد با طرح این ایده که
هرگونه ممیزی باید برای ترانه و اجرا حذف شود از سمت خود استعفا
کرده اند، فکر می کنید این ایده راه حلی برای بحران موسیقی و
ترانه ی کشور باشد؟
اون دوستان از اول نباید همکاری با شورا رو قبول می کردن. همون
جور که کار تو این شوراها به من هم پیشنهاد شد و بی درنگ ردش
کردم. هر کس دیگه یی تو اون شورا به جای اون دوستان بود هم چون
در اقلیت قرار می گرفت نمی تونست کاری از پیش ببره. شورایی که
امثال غزوه مدیرش باشن از این بهتر نمی شه و تازه اون سه نفر به
این دلیل که شورای دیگری به جز شورای ترانه درباره ی مجاز یا
غیرمجاز بودن آثار نظر می ده استعفا دادند. من راه حل بحران
موسیقی و ترانه رو برداشتن هرگونه سانسور می دونم نه رنگ عوض
کردن اعضای شوراها.
وضعيّتِ بخشِ موسيقيِ مركزِ
موسيقي به چه صورت است؟
بخش موسيقی اونجا هم به شدت دچارِ ضعفه. يه مشت آدمِ از
كار افتاده كه آخرين اطلاعاتشون دربارهی موسيقی روزِ جهان
در حدِ همون كارای عتيقهی دههی سی و چهله دورِ هم جمع
شدن تا دربارهی آلبومايی كه به اونجا ارائه میشه
تصميم بگيرن. اين توهين به شعور ِآهنگسازه. وقتي يه آلبومِ
راك پيشِ اين اساتيد میرسه گوش می دن و هيچّی اَزَش نمیفهمن.
گناهیاَم ندارنچون تو فايلِ ذهنیشون هيچی در موردِ اون
وجود نداره. اونا با هَر نوع موسيقی به جز موسيقیِ ايرانی
مشكل دارن، حتّا با موسيقی پاپ. ديگه چه برسه به راک و
بلوز و سبكای ديگه. به نظر این اساتید موسيقی فقط ترنمِ تارِ و
تق تقِ تنبكه. اصلا مرگ بر گيتارِ برقی!
شما از اون دسته آدمايی
هستين كه با موسيقی ِ ايرانی مشكل دارند؟
من با هيچ نوعِ موسيقی مشكل ندارم. نه با موسيقیِ هارد
راك نه با موسيقیِ سنتّی بنگلادش. تازه مگه می شه اينموسيقیِ
كهنسال رو نفی كرد یا نادیده گرفت؟ مگه میشه حنجرهی سبزِ
دلكش يا داريوش رفيعی رو ناديده گرفت؟ مگه می شه بنان و
کورس سرهنگ زاده رو فراموش كرد؟ مگه میشه از صدای شجريان و
شهرام ناظری لذت نبرد؟ اگه منم يه موسيقی رو قبول داشته
باشم و يه موسيقی رو نفی كُنم كه فرقي با اون اساتيدِ
شورای موسيقی ندارم. اونا هم به هَر نوع موسيقي غير از
موسيقی ايراني به ديدِ تحقير نگاه ميكُنن. مشكل اينه كه
خيلي از ما عاشقِ نظراتِ خودمون هستيم، حتا اگه تمومِ
دنيا با دليل و مدرك بهمون ثابت كنن كه اشتباه میكنيم
هَم باز مرغ يه پا داره.
فکر می کنید بزرگترین ضعف
موسیقی و ترانه ی ما در چیست و راه حل شما چیست؟
تمام راه ها این بار به جای رُم، به مرکز موسیقی ختم می شن!
غالبا کارهای بی ارزش مجال ارائه پیدا می کنن و آثاری که تو اونا
نوآوری وجود داره و حرف تازه یی زده شده – به دلیل ناآگاهی اعضای
شورا و سیاست های غلط خانه ی موسیقی – اجازه ی انتشار پیدا نمی
کنن. این همه باعث می شه که سطح آثار منتشر شده پایین بیاد و
موسیقی و ترانه ی ما ضعیف جلوه کند. استعدادهای فراوانی لااقل در
ترانه وجود دارن که آثارشان مجال عرضه پیدا نمی کند. من خودم با
جوانان زیادی در سرتا سر ایران در ارتباطم که در ترانه حرف
بسیاری برای گفتن دارند اما کو مجال عرضه؟ راه حل را این می دونم
که یکی از اون تابلوهای ((تعطیل است)) که به در رستورانا و کافه
ها آویزون می کنن به در ورودی مرکز موسیقی بزنن! می بینین که بعد
مدت کوتاهی موسیقی همراه با کلام ما به چه فرازهایی می رسه!
در نمایشگاه امسال چند کار
دارید و توسط چه انتشاراتی ارائه خواهد شد ؟ آیا خودتان هم در
غرفه ی مربوطه حضور خواهید داشت؟
یک کتاب از اوریانا فالاچی دارم با عنوان ((جنس ضعیف)) که توسط
موسسه ی انتشارات نگاه منتشر می شه. مجموعه ی ((ما ترانه سراییم))
هم که تو اردیبهشت امسال تولد یک ساله گیش تو وزارت ارشاد رو جشن
می گیریم!!! بعد یه سال هنوز که هنوزه پاسخ درستی درباره ی اون
بهم ندادن و معلوم نیست بالاخره مجوز انتشار می گیره یا نه! اگر
تهران باشم حتما یه روز رو تو غرفه ی نگاه خواهم بود...
همسرتان، نقاش بسیار خوبی ست،
آیا از کارهای او هم الهام می گیرید؟ از صحنه ای، چهره ای، لحظه
ای یا حسی از کارهای او؟
صد در صد. وقتی دو نفر که هر
دو در هنر دستی دارند کنار هم زنده گی می کنند بدون شک روی آثار
هم تاثیر می ذارن. من هم بارها از پرده های خانمم توی آثارم
تاثیر گرفته ام و گمان می کنم این تاثیر درباره ی نقاشی های
ایشون هم صادق باشه.
بی شک یکی از اولین شنوندگان کارهای شما ، همسرتان است، اگر
پیشنهادی بدهد استفاده می کنید؟ اگر بگوید این ترانه را دوست
ندارم چه جوابی می دهید و چه می کنید؟
بله. آدم دگمی در این موارد نیستم. اگر پیشنهادی بدن و آن
پیشنهاد منطقی باشد قبول می کنم... درباره ی بخش دوم سوالتون هم
باید بگم که هر ترانه یی رو که نباید همه بپسندن.
زندگی با یغما گلرویی نباید زیاد ساده باشد، اما زندگی دو هنرمند
که هر دو با احساس واقعی سرو کار دارند چگونه است؟ خیلی شاعرانه
و رمانتیک است یا کمی هم سخت است؟
به گمانم این سوال رو باید از همسرم بپرسین. زندگی ما هم مثل
سایر زندگی ها هم شاعرانه گی دارد و هم سختی. آن زندگی ها که
سرتاسر رمانیک است و بدون مشکل را تنها در فیلم های هالیوودی می
شود دید. هنرمند تافته ی جدا بافته از افراد دیگر جامعه نیست که
زنده گی خصوصی اش رویایی باشد دور از دسترس و بدون سختی.
آیا از زندگی راضی هستید؟ زندگی
و مرگ را چطور می بینید؟
راضی ام! به قول آن بزرگ: فرصت کوتاه بود و سفر جانکاه بود / اما
یگانه بود و هیچ
کم نداشت. / به جان منت پذیرم و حق گذارم... در
هر حال زندگی تجربه ی جالبیه. مثل اینه که شما رو چشم بسته به
سالن خالی سینمایی ببرند و چشم که باز می کنین می بینین مجبورین
یه فیلم رو تماشا کنین. حالا این فیلم ممکنه ((همشهری کین)) باشه
یا ((کلاه قرمزی و پسرخاله))! به اعتقاد من حتا اگه فیلم مزخرف
هم باشه آدم باید با تخمه شکستن خودش رو سرگرم کنه و اون رو تا
آخر ببینه. همیشه با کسایی که وسط فیلم با پای خودشون از سالن
بیرون رفتن – منظورم خودکشیه – مشکل داشتم. ما مجبور به تماشای
یک فیلم خوب، یا مزخرفیم. نباید همین فرصت رو هم از دست بدیم...
اما درباره ی مرگ! تا حالا دیدین وقتی سیم تلویزیون روشنی رو از
پریز می کشن چه اتفاقی می افته؟ صفحه به خط باریکی بدل می شه و
بعد... تاریکی مطلق! همیشه دیدن این اتفاق مرگ رو به یاد من
آورده. بعد از مرگ تاریکی مطلقه. تنها خاطره یی باقی می مونه که
حیات ما توسط اون ادامه پیدا می کنه. تا وقتی کسی کتابی از من رو
ورق بزنه یا به ترانه یی از من گوش بده، زنده خواهم بود.
خودتان فکر می کنید یغما گلرویی
چطور آدمی ست؟ دوست دارد به کجا برسد؟هدفش چیست؟
یک آدم معمولی با ضعف ها و توانایی هاش. نباید آدم خیلی بدی باشد.
عشق رسیدن به جایی رو هم ندارد. سعی می کنه تو همین دورانی که
هست روی فضای اطراف خودش تاثیر بگذاره. جای عوض کردن دنیا می
خواد لااقل ذهن یک نفر رو به سمتی که گمان داره سمتِ روشنيه سوق
بده... هدفش همینه!
من اغلب مصاحبه ها را با این
پرسش تمام می کنم که آیا حرفی بود که دوست داشتید بزنید و نزدید؟
سوالی بود که دوست داشتید بپرسم و نپرسیدم و که بعداز اتمام
مصاحبه بگویید: این مصاحبه هم تمام شد و بازهم این سوال از من
نشد؟
مسئله یی که می خوام بهش اشاره کنم این گروه های جدید ساخت و
تولید آلبوم های موسیقیه که جدیدا آگهیشون رو توی مجله های مربوط
به موسیقی می بینیم. این یه خطره که به شدت فضای موسیقی ما رو
تهدید می کنه و هر چی بیشتر اون رو به سمت قهقرا می بره. بعضی از
این شرکت های اعضای موجهی در این مورد دارند و حرفه یی کار می
کنن مثل اونی که دوستم بابک صحرایی اداره ش می کنه، اما خیلی از
این مثلا شرکت ها تنها هدفشون کسب درآمده و وجودشون توهین به
هنره. وقتی شرکتی تو آگهیش می نویسه ((اگه می خواید بچه معروف
بشین البته از تریپ حرفه ییش، اگه می خواید بیاین تو بورس
خواننده ها و... با ما تماس بگیرید)) پیشاپیش معلومه که چه قدر
به جنبه ی هنری کار اهمیت می ده. من نمی دونم چرا برای - به قول
این شرکت - بچه معروف شدن باید گوش و هوش جماعت رو هم آزار بدن؟
چرا کسی که می خواد بچه معروف بشه - اونم از تریپ حرفه ییش- نمی
ره مثلا بازیگری رو تجربه کنه یا خودش رو از بالای برج میلاد
بندازه پایین تا اسمش تو یادا بمونه!!! چرا – به رسم فیلمای هندی
- همه باید خواننده باشن؟ معلومه که دیدن همچین آگهی هایی یه مشت
جوون که - به حق - قصد دیده شدن رو دارن فریب می ده. این توهین
به موسیقیه و توهین به دستاندرکارانش... بی اعتمادی مخاطبین نسبت
به آلبوم های موسیقی از وقتی شروع شد که هر کس از خواهره پدرش
قهر کرده بود اومد به سمت خوانندگی. با وجود همچین دوستایی دیگه
موسیقی ما نیازی به دشمن نداره و خودش، خودش رو نابود می کنه!
و حرف آخر؟
حرف اول و آخر این که امیدوارم روزی معروفیت تنها انگیزه ی
خوانئده گی و ترانه سرایی و آهنگسازی نباشه و موسیقی همراه با
کلام ما بتونه در بالا بردن سطح فرهنگ جامعه موثر باشه نه این که
خودش رو با اون هم سطح کنه و حتا اون رو به قهقرا ببره. امیدوارم
روزی همه ی ما متوجه وظیفه یی که به عهده داریم بشیم و به به و
چه چه های زودگذر این واون بالیدنمون رو متوقف نکنه!
ممنونم که وقتتان را به
ما دادید...
منم از شما ممنونم برای این گفتگو و طرح کردن سوال هایی که باعث
شدن این مصاحبه با اغلب مصاحبه های قبلی من فرق داشته باشه و
ممنونم از سایت ((پیله های شیشه یی)) که
تو برهوت نشریه های تخصصی ترانه در فضای اینترنت، چشمه ی زلالی
رو خلق کرده...
|