رامین زمانی

   

 

 

 

رامین زمانی بیست و چند سال است که از ایران خارج شده و در این مدت توانسته است به یکی از آهنگسازان خوب ایرانی در خارج از ایران بدل شود. رشته اصلی او آهنگسازی ست و در کنار آن computer music application و صدابرداری هم خوانده است. رامین زمانی، آرام، متواضع، مودب و جدی ست. در عین حال بسیار خوش برخورد و مهربان است. بسیار آرام و شمرده حرف می زند و همین امر باعث می شود تا برای پیاده کردن مصاحبه مجبور نباشم هر جمله را صد بار گوش کنم! گفتگوی من با رامین زمانی پیش روی شماست که تقریبا سه ساعت از دیروقت یک شب بهاری اش را، صمیمانه و خالصانه به من داد. از رامین زمانی عزیز برای حوصله و صمیمیتش بسیار سپاسگزارم.

المیرا آقازاده  

*****************


آقای زمانی تحصیلات دانشگاهیتان را در کجا تمام کردید؟
در کانادا، "Alberta College of Arts"، و دانشگاه مک گیل "Mc Gill" در مونترال.

ساز اصلی خودتان چیست؟
گیتار کلاسیک است. پیانو را اجباری در دانشگاه یادگرفتم! قبل از گیتار کیبرد هم می زدم. در زمانی که به دانشگاه می رفتم دانشجویان را مجبور می کردند که پیانو بزنند به همین دلیل من کمی از پیانو زده شدم و الته از این موضوع خیلی خیلی متاسفم.

محمد زمانی، آهنگساز ترانه ی کهن دیارا ی داریوش اقبالی، نسبتی با شما دارد؟ در خانواده ی شما، جز شما کس دیگری علاقمند و فعال در

 زمینه ی موسیقی هست؟
محمدزمانی از دوستان خیلی خوب داریوش است، و خیلی ها به اشتباه فکرمی کنند ایشان پدرمن هستند، اما اتفاقا ایشان آهنگساز این
قطعه و من تنظیم کننده اش هستم و هیچ نسبتی با هم نداریم. در خانواده ی ما هم موزیسین خیلی زیاد است. به ویژه در خانواده ی مادری ام. بخصوص گیتاریست های خیلی خوبی داریم. پسر دایی هایم خیلی گیتاریست های خوبی هستند. من گیتار را با کامبیز زمانی، پسر دائی خودم که گیتاریست بسیار با احساس و خوبیست، شروع کردم.


آقای زمانی بعضی از آهنگسازان ما، حتی برخی آهنگسازان خیلی خوب، آن را تجربی آموخته اند، بعضی شاید دوره هایی دیده باشند، اما چند تن از آهنگسازان خوب ما هستند که فقط ملودی را با دهان برای نوازندگان یا تنظیم کننده می زنند،شما که تحصیلات آکادمیک در این زمینه دارید نظرتان چیست؟ آیا تحصیلات آکادمیک لازم است؟
من فکر می کنم برای هر کس که غریزه ی اینکار را داشته باشد، تحصیلات آکادمیک خیلی کمک کننده خواهد بود، وقتی کسی تحصیلات آکادمیک هم دارد ، دانشش باعث می شود بفهمد که آهنگسازان دیگر دنیا و آهنگسازان برجسته از چه تکنیکهایی استفاده کرده اند، آن تکنیک ها را تجزیه و تحلیل می کند، از بعضی از آنها استفاده و از برخی دیگر پرهیز می کند ، تحصیلات به من خیلی کمک کرد، نگرشم و دیدم به آهنگسازی خیلی عوض شد.


وقتی کسی در هر رشته ای، جایگاه خود را پیدا می کند و در ورطه ای می افتد که تمام کارهایش خوب است ، آیا تمام شده است؟ یا هر کاری تجربه ای جدید است؟ چون بعضی ها خیلی اصرار دارند بگویند من همیشه عالی بوده ام و هرگز در کاری تجربه ی جدیدی کسب نکرده ام!
برای من، هر روز و هر لحظه تجربه ای است جدید . در هر کاری چیز جدیدی یاد می گیرم، من دوست ندارم کارهای قبلی را تکرار کنم. حتی بعضی کارهای تکراری هم تجربه ای جدید در خود دارند و می شود از آنها چیزی یاد گرفت.


آقای زمانی، بعضی، کارهایی که دوست ندارند را به هر دلیل می سازند و کار بی احساس و بدی از آب در می آید، شما ترجیح می دهید کاری که دوست دارید بسازید و بهتر انجامش دهید یا کاری که سفارش است را ناچارا انجام می دهید؟
اگر کاری را دوست نداشته باشم برایم سخت نیست که بسازمش، اصلا نمی سازمش! اصلا قبول نمی کنم. شاید آدم خودخواهی باشم! دوست ندارم به خودم بد بگذرانم! دوست دارم از لحظاتی که برای هر کاری می گذارم لذت ببرم. ملودی سازی ، مثل شعر گفتن ، هم احساسی و هم تکنیکی است. از لحاظ تکنینی می شود به راحتی صدها ملودی ساخت، کار سختی نیست، برای کسی که غریزه اش را داشته باشد و بلد هم باشد کاری ندارد. قبلا شده که کاری را دوست نداشته ام و ساخته ام، اما هرچقدر که بیشتر می گذرد کمتر اینکار را  انجام می دهم و بخش احساسی و لذت بردن از کار برایم خیلی مهم است.

آقای زمانی از شما زیاد شنیده ام که ترانه های مریم حیدرزاده را خیلی دوست دارید،99% کارهایی که ساخته اید ترانه های او بوده است،ترانه های مریم خیلی پر احساس است، اما ترانه های مریم چه المان و ویژگی هایی دارد که تا این حد نظر شما را جلب کرده است؟
ترانه های مریم ویژگی های بسیاری دارد، اما یکی از مهمترین ویژگیهای ترانه های مریم حیدرزاده صداقت کلام اوست. مریم حیدرزاده از هیچکس کپی نمی کند، صادقانه می نویسد و تظاهری در کلامش نیست، به نظر من یکی از معدود ترانه سراهایی ست که به او الهام می شود. خود من هم ترانه می نویسم، اما اعتراف می کنم که به من خیلی کم الهام می شود! شاید یک بیت یا دو بیتش الهام باشد، بقیه اش را فکر شده می نویسم.من با او خیلی کار می کنم، بدون اینکه بنشیند و فکر کند وقتی به او سوژه ای می دهم ، او همانجا پای تلفن چندین بیت ترانه برای من می گوید، مطمئن می شوم که از پیش فکر شده نیست و الهام است. اما نکته ی دیگر جنس عشق مریم است. جنس عشق مریم مادرگونه است یعنی از خودگذشتگی زیبایی در عشقش وجود دارد. عشق واقعی این است. یعنی اینکه فرد هیچ چیزی از معشوقش نمی خواهد و تنها او را به دلیل ویژگیهایی که دارد و بدون هیچ شرایطی دوست دارد. عشق مریم حیدرزاده عشقیست بدون قید و شرط . من به این ویژگی ها و از خودگذشتگی های او در عشق و جنس عشقش احترام می گذارم و با آن ارتباط برقرار می کنم. برای همین راحت روی ترانه هایش ملودی می گذارم. به نظرم هر کس آنها را لمس کند می تواند کارهای عالی با ترانه های مریم بسازد.


از ترانه سراهای داخل ، کسی را می شناسید؟ با آنها در تماس هستید؟ کارهایشان چطور است؟
بله بعضی را می شناسم، اما خیلی کم همکاری کرده ام، تلفنی با بعضی ها صحبت می کنم، افتخار همکاری با اشکان رحیمی و مهیار کاظم زاده را تا کنون داشته ام، اما نتوانسته ام با دوستان دیگر همکاری کنم و آن رابطه ای که می خواهم را با ترانه سراهای دیگر برقرار کنم. شاید یک دلیلش علاقه ی من به کارهای مریم باشد. اما خوشحالم که کارهای قشنگی می نویسند و موسیقی در ایران دوباره رونق گرفته و اکثرا همه جوانند و این باعث خوشحالی ست. امیدوارم استعداد ها بیشتر شکوفا بشوند. من خوش بینی زیادی به ترانه سراهای داخل ایران دارم. گرچه به نظرم کم هستند. اما من خوش بینم.


من به خوانندگان دیگر و آهنگسازان هم این مطلب را گفته ام، دوست دارم از شما هم بپرسم که: ترانه سراهای خیلی خوبی داریم که واقعا کار خیلی زیادی از آنها نمی شنویم،خیلی از آهنگسازان و خوانندگان همیشه کارهایی را تکرار می کنند که برایشان تا به حال جواب داده است و حاضر نیستند تجربه ی جدید بکنند، قبول دارم که کارهای بچه های داخل که کار خوب می کنند کمی سنگین است و اساسا سادگی هایش هم از جنس دیگری ست، اما به نظر شما چنین نیست که بعضی ها اصلا ریسک نمی کنند؟
اگر بخواهیم وارد جزئیات بشویم بحث طولانی ست، اما من کوتاه می گویم.  ترانه سراهای داخل ایران، به نظر من مشکلشان نداشتن رابطه با صحنه است. به نظرم ترانه سرا باید خودش را روی صحنه ببیند و احساس کند که مثلا فلان خواننده است و دارد فلان ترانه را می خواند. خود من که بعضی وقتها ترانه سرایی می کنم، در کنسرت هایی که شرکت دارم چیزهایی می بینم، اتفاقات روی صحنه روی من اثر می گذارد . بچه های ایران در چهار دیواری می نویسند، شاید نمی توانند خودشان را روی صحنه ببینند، . نمی دانم چطور توضیح بدهم. در موسیقی غرب،بخشی از ترانه برای خواندن مردم نوشته میشود ترانه سرایان در ایران معمولا این قسمت را در کارهایشان  ندارند. دلیل کارنکردن من با دیگران اصلا این نیست که من در کار با مریم آرامش دارم یا به مریم عادت کرده ام و ... نه، دلیلش این است که می دانم چه می خواهم. اگر مریم آنچه را که سلیقه من هست نمی نوشت کار خود را با او شروع نمی کردم. نه  اینکه بقیه بد می نوسند، اصلا بحث سادگی و پیچیدگی هم نیست. به نظر من نویسنده باید خودش را روی صحنه ببیند و برای مردم بخواند. آیا چیزی که او می نوسید روی مردم تاثیرگذار است ؟ آیا مردم با آن ارتباط برقرار می کنند و حرف دلشان هست یانه؟ ما در مورد موسیقی commercial حرف می زنیم، موسیقی که برای مردم هست .


خیلی از آهنگسازها شعر و ترانه و ... را نمی شناسند، آشنایی با وزن و قافیه و ... ندارند، گاهی کارهای خوبی هم از آب درمی آید، اما واقعا چقدر مهم است که آهنگساز ترانه و اصول ترانه و ادبیات را بشناسد؟
شناختنش خیلی مهم است. وقتی آهنگسازی شعر و قوانین شعر و ترانه را می شناسد تلفیق بهتری به وجود می آورد ، درملودی سازی موفق تر خواهد بود و درنهایت باعث این می شود که شنونده، کلام را بهتر حس کند. من فکر می کنم بهترین گزینه این است که ترانه سرا و آهنگساز یک نفر باشد.


از آهنگسازهای داخل کسی را می شناسید؟
متاسفانه رابطه ی آنچنانی با آهنگسازان داخل ندارم . بیشتر، ترانه سراها با من تماس می گیرند.من از ترانه های دیگران استفاده می کنم اما از آهنگ کسی نه. متاسفانه من زیاد بچه های آهنگساز را نمی شناسم و زیاد به آهنگسازی و  موسیقی ایرانی چه در ایران و چه در خارج از ایران  گوش نمی کنم. چون فکرمی کنم ممکن است روی کار خودم اثر بگذارد. کارهای دیگران را درکنسرتها خیلی می شنوم. حس می کنم حتی شنیدنش در کنسرت ها ممکن است به کارم جهت بدهد یا ملودی که شنیده ام ناخودآگاه در ذهنم یاید و تاثیر بگذارد . البته به موسیقی کشورهای دیگر خیلی گوش می دهم.

شما کار تنظیم راخودتان انجام می دهید؟

هم خودم هم دیگران. فرصت نمی کنم همه ی کارها را خودم انجام بدهم. اما دستکاری خودم را از نظر تهیه کنندگی می کنم. تنظیمها  را ممکن است در نهایت تغییر کلی بدهم. معمولا چیزهایی را کم و زیاد می کنم. به آنهایی هم که کار می کنم می گویم و آنها هم می دانند. چون خودم تهیه کننده هستم، باید به عنوان یک تهیه کننده این آزادی را داشته باشم .


تنظیم هم به نوعی آهنگسازی ست و کارمهمی ست، آیا تنظیم و ملودی سازی خیلی متفاوت است؟

 یا هرکسی ملودی ساخت می تواند تنظیم هم بکند؟
نه، تنظیم کار دیگری ست. تنظیم کننده لزوما ملودی نمی سازد. من وقتی کاری را به کسی می دهم برای تنظیم، معمولا ملودی هایی که می خواهم باشد را به اومی گویم، هارمونی ها و آکوردها، را همه را می نویسم. بعضی آهنگسازها فقط ملودی خواننده را  برای تنظیم کننده می فرستند، در این حالت تنظیم کننده باید ملودی هم بسازد. بله، تنظیم کننده کار خیلی مهمی انجام می دهد. به این دلیل که تنظیم کردم، سلیقه ی شخصی در انتخاب صداها می خواهد، سلیقه و تبحر و تجربه بخصوصی می خواهد. بعضی ها ممکن است تنظم کننده های خوبی باشند اما آهنگساز خوبی نباشند و برعکس.


شما عضومهمی از گروه پرواز بودید و فریدون آسرایی را خوب می شناسید. می خواهم بدانم به نظر شما چگونه است که تمام هنرمندان و خوانندگان ما از ایران می روند و ایشان از آنجا به ایران می آیند! وکار می کنند و البته خیلی هم کارهای بهتری ارائه دادند. کجا بودن مگر چقدر مهم است؟
کجا بودن خیلی مهم است.من به هیچ وجه نمی توانستم در ایران کار بکنم.من احتیاج دارم به آزادی و آزاد بودن. اینکه کسی به من نگوید چه کاری می توانی یا نمیتوانی بکنی . من سالهای سال او را می شناختم، او بر عکس من هیچ علاقه ای به کانادا و آمریکا نداشت. هیچ وقت خوشحال نبود و لذت نمی برد و می گفت من ایران را با تمام مسائلش دوست دارم. با تمام مسائلش. همینکه به ایران رفت شکوفا شد. هنرمند باید راحت باشد. باید احساس خوبی داشته باشد. در شرایط نامناسب شاید تصمیمات اشتباه می گرفت. غبطه می خورم به کسانی که می توانند آن شرایط را تحمل کنند. من 100% ترجیح می دهم جایی باشم که برای کسانی که زبان مرا می فهمند کار کنم. در ایران باشم. اینجا در یک کافی شاپ که می رویم هیچکس موسیقی به زبان فارسی پخش نمی کند. موزیک خودم را هرگز نمیشنوم . این خیلی بد است. من با تمام وجود دوست دارم در ایران باشم. اما من آنجا نمی توانستم نفس بکشم. فریدون اینجا نمی توانست نفس بکشد. کارهایش در ایران خیلی بهتر از کارهایش در اینجا بوده است.


آقای زمانی ، کامران و هومن همیشه خوب بودند، چه در گروه پرواز که کامران بیشتر دیده می شد، چه وقتی با شهبال بودند، اما این روزها جور دیگری هستند، از همه سنین کارهای کامران و هومن را دوست دارند، شما نقش مهمی در کار این دونفر داشتید، شما برای این دو چه کردید؟ چطورمی شود که یک آهنگساز یک مجموعه ی خوب را زمین می زند، و یکی دیگر فرد یا گروهی را به اوج می برد؟
ما وقتی با هم می نشینیم و کارمی کنیم به هم می گوییم این یک رابطه ی معمولی نیست. مثل یک اتفاق حتمی و سرنوشت است که ما با هم آشنا شده ایم. من و کامران و هومن اینقدر شبیه هم فکرمی کنیم که عجیب و خنده دار است. هرچه را که من دوست دارم آنها هم دوست دارند و بر عکس. نقش من نقش یک آهنگساز ساده نیست. نقش آنها هم خوانندگی صرف نیست. آنها مثل برادران من هستند و این خیلی مهم است. در چنین رابطه ای مطمئنا کارهای  خوبی خلق خواهد شد. البته مریم حیدر زاده نقش بسیار مهمی در این آثار داشته است. من و مریم هم به شکل عجیبی مثل هم فکرمی کنیم. تظاهر هم نیست. واقعا به ندرت اتفاق می افتد که مریم چیزی را دوست داشته باشد و ما نه ، یا برعکس. این رابطه ها کمک می کند که کار بهتر بشود.همه ی کار ما چند نفر با هم دارای انرژیی بسیار مثبتی ست . شاید دلیل علاقمندی مردم هم همین است. کامران و هومن از کوچکترین ایده های من استقبال می کنند و چهار تا ایده ی دیگر هم به آن اضافه می کنند و در نهایت کار خوب می شود. اگر زمانی که بچه ها با شهبال بودند اینطورنبودند، دلیلش تفاوت در سلیقه های شخصی ست. شهبال حرفه ای ست و همه ی ما از شهبال خیلی یادگرفته ایم. اما نظریات بخصوصی دارد. از نظر سلیقه همه با شهبال مشکل داشتیم. وقتی شهبال کاری را می آورد در استودیو، من و کامران و هومن به هم نگاه می کردیم و سعی می کردیم کاری کنیم که کمی به سلیقه ما نزدیکتر شود .نه اینکه کارها بد باشند، سلیقه ی ما نبود. شاید مال نسل و سلیقه ی دیگری بود.سعی می کردیم به اجبار با هم کار بکنیم چون تصمیم گرفته بودیم با هم کار کنیم. وقتی من آهنگ نرو را ساختم و برایشان خواندم ، کامنران و هومن  اینقدر ذوق کردند که من یکی دو روزه آن را  تمام کردم. با انرژی زیادی روی آن کار کردم. بعد که من با شهبال تماس گرفتم (چون ما آن موقع ونکوور زندگی می کردیم) کلی تعریف کردم و او هم از تعریفهای من ذوق کرد وگفت می خواهم بشنوم و کار را برایش گذاشتم ، همه اش را گوش کرد و گفت : این چیه!؟ نرونگو نمی شه، بمون واسه همیشه! ضجه و التماس دارد. ماها مثبت می خوانیم . اینقدر توی ذوق من خورد و طوری با من حرف زد که من یک ماه در استودیو خودم را بستم. هومن آن موقع 16 ساله بود با همه ی جوانی و بچگی اش آمد و به من گفت: رامین ناراحت نباش. شهبال پشت تلفن شنیده است . از نزدیک بشنود خوشش خواهد آمد . شهبال درمورد بگو منو کم داری هم همین نظر را داشت و با اصرار من و کامران و هومن، رضایت داد که کار در آلبوم باشد. این رابطه ی نزدیک ما با شهبال ، متاسفانه برقرار نشد. شاید رابطه ی پیروز و دیوید بتسامو و شهبال خیلی خوب بود، که آن بلک کتز چیز دیگری بود.


اتفاقا به نظر من کار نرو و بگو منو کم داری خیلی طرفدار داشت و دارد.
برای اینکه همه به این دو کار اعتقاد داشتیم .

پس شما معتقدید که وقتی رابطه خوب باشد کار خوبی می شود و در غیر اینصورت می تواند یکی از دلایل ضعف کار باشد؟
صد در صد. شک نکنید. به نظر من کار زمانی احساس دارد که عشق بین آن اعضا وجود داشته باشد. اگر عشق نباشد کار روح ندارد. اگرمن کار را برای کسی که واقعا دوستش دارم بسازم تمام وجودم در آن کار هست. به خاطر همین با هرکسی نمی توانم کارکنم. من برایم خیلی مهم است که با آن فرد بتوانم رابطه ی خوبی برقرار کنم. آدم مغروری نیستم. بعضی ها فکر می کنند این چه حرفی ست من می زنم! اما من دوست دارم به شخصیت آن فرد علاقه داشته باشم. برای هر کسی که کار کرده ام او و شخصیتش را دوست داشته ام. هرکسی شرایطی دارد .من هم رابطه ها برایم خیلی مهم است.


بعضی ها فکرمی کنند باید کاری بسازند که خیلی هنری باشد، ماندگار باشد و ... . من هم با این مسئله مخالف نیستم. اما خیلی ها مخالفند. فکر می کنند کسی که به این سبک کار میکند( همان که شما به آن میگوئید COMMERCIAL) کار بی ارزشی ست، از نظرشان بی ارزش است و برای گرفتن و HIT شدن ساخته شده است و خوب نیست و به هنر لطمه می زند، آیا چنین است؟
من درمورد خودم فقط می توانم حرف بزنم.من هر وقت کاری می سازم به این فکر نمی کنم که می گیرد یا نه.من از 12 سالگی برای مردم زدم وخواندم و به اندازه ی موهای سرم! کنسرت رفته ام. تجربه ی شخصی من در اجرا خیلی زیاد است.ناخودآگاه کارهای من می توانند قابل اجرا باشند. من اصلا فکر گرفتن و نگرفتن کار را نمی کنم. اگر کاری خودم را تکان بدهد می سازمش. اگر کسی کارهایی ساخته باشد که hit شده باشد و بگوید دوست ندارم من خیلی به حرفش احترام می گذارم ولی اگر کسی تا به حال یک آهنگ hit هم نساخته باشد و بگوید آهنگ
hit یا    COMMERCIALبد است، برای من سوال پیش می آید که آیا او  اصلا توانایی اینکار را دارد یا نه! در ضمن به نظر من آهنگ دوباره می سازمت وطن بسیار  hit و commercial است، اما آیا آهنگ کم عمق و تو خالی هست؟! خیلی کارها هم هستند که به نظر خیلی سنگین می آیند اما هیچ حرفی برای گفتن ندارند. فقط یک سری حرفهای قلبمه سلمبه ! هستند! اسماعیل خویی می گوید: چه زود دیر شد! دیگر از این ساده تر نمی شود گفت اما در همین سادگی هزاران صفحه حرف است. من امیدوارم بگو منو کم داری یا منو ببخش آهنگهایی باشند که 10 سال آینده  هم مردم آنها را دوست داشته باشند. ساده و خوب نوشتن کار آنچنان راحتی هم نیست . کارهایی که عمرشان در ظرف چند ماه  تمام می شوند را من هم دوست ندارم. امیدوارم کارهای من سالهای بعد هم شنونده داشته باشد. اگر توجه کنید اصولا کارهایی که من می کنم commercial هستند، برای کنسرت مناسبند ولی براب عروسی خوب نیستند.


مگر کارهای کنسرت چه ویژگی دارند؟ کاری به درد عروسی می خورد نه کنسرت یعنی چه؟
بعضی کارها هستند که در عروسی ها خیلی خوب کار می کنند. مثل: یه حلقه ی طلایی... چون از شعر و ریتم و سوژه معلوم است که کار برای عروسی ساخته شده. شما از رامین زمانی کار  ر ِنگی شنیده اید؟! من حتی در کارهای 6 و 8 هم رنگی کار نمی کنم. خط ملودی اصلا برای عروسی مناسب نیست.


خب فکر می کنید دلیل اصلی ماندگاری یک اثر هنری، که اینجا منظورمان موسیقی ست، چیست؟
به نظر من احساس ناب و خوب. اگر کاری عمق نداشته باشد خیلی زود از بین می رود. عمق فقط در ترانه نیست. جزئیات خیلی زیادی را می طلبد تا کاری ماندگار بشود. به نظر من احساس ناب در کنار کار فکر شده، کاری که حرفی برای گفتن داشته باشد، اثر را ماندگار می کند.

آقای زمانی چقدر انتقاد پذیر هستید؟ به نظرتان کمک کننده است؟
خیلی زیاد. چون خودم خیلی انتقاد می کنم صد در صد باید انتقاد پذیر هم باشم. اگر آدم خیلی بزرگی حرف اشتباهی بزند اصلا نمی پذیرم ولی حرف درست یک آدم خیلی کوچک را با تمام وجود می پذیرم.  انتقاد را می پذیرم اما ذهنیت خودم را هم دارم.اگر انتقاد به جا باشد به منتقد تعظیم هم می کنم اگر نه، می شنوم و از کنارش رد می شوم.

برای اینکه به ورطه ی تکرار نیافتید چه می کنید؟ شاید این لبه ی باریکی ست، وقتی اکثر کارها خوب هستند آدم ممکن است همانها را تکرار کند. در کار شما تقریبا چنین نیست، چون چندین آلبوم با چند گروه ثابت شبیه هم نیستند، بعضی ها می گویند فدای سرت و آخر خط من و تو شبیه هم هستند.
اگر بخواهیم دنبال اشکال بگردیم همیشه پیدا می کنیم. در کارهای پینک فلوید هم شباهت پیدا می کنیم! چون سلیقه های شخصی در این میان هست، نقطه ی مشترک پیدا می شود.  وقتی یک نفر سازنده یکسری کار  هست صد در صد، در کارهایش نقاط مشترک وجود  خواهد داشت. ممکن است ملودی ها در یک زمان ساخته شده باشند. ممکن است مدتی من آهنگساز در یک وضعیت روحی به خصوصی باشم و کارهایم تا حدی شبیه هم بشوند. در آلبوم جدید لیلا فروهر، کارها تا حدی یک دست هستند، اما ربطی به هم ندارند. سعی کرده ام که خودم را تکرار نکنم. فکر می کنم دانشی که در موسیقی دارم در این مورد تا حدی به من کمک می کند. سعی می کنم هر روز از یک تکنیک جدید استفاده کنم. از هارمونیهای مختلف استفاده کنم. فکر می کنم دانش موسیقی و در جریان موسیقی دنیا بودن تا حدی مانع از تکراری شدن می شود.


کار صدابرداری که درآلبومها یا کنسرتها می کنید چیست؟ کمی توضیح بدهید.افراد پشت صحنه معمولا ناشناخته می مانند!
مردم حق دارند که خواننده را بشناسند و بقیه را نه! چون از زبان خواننده ترانه و ملودی را می شنوند. نمی شود گفت به اینها توجه نکنید و به پشت صحنه و رامین زمانی فکر کنید. ناخودآگاه مردم به خواننده توجه می کنند. بخشی از کار من صدابرداری ست. مردم گاهی به بعضی کنسرتها می روند و می گویند خوب نبود. خوش نگذشت و ... . 90% احتمالا به خاطر این است که صداها خوب نبوده است. گاهی مردم در کنسرت بهترین خواننده ها هم ناراضی اند و در کنسرت دیگری می آیند بیرون و می گویند این خواننده عجب صدایی دارد! کار من این است که آنچه را که باید به گوش مردم برسد تعیین می کنم. بالانسها درست باشند، صداها در جای خودشان باشند و ... خیلی ها نمی دانند و از وجود امثال من هم آگاهی ندارند، شاید دلیلی هم نداشته باشند.

آقای زمانی بعضی از آهنگسازان از sample ها و software ها استفاده می کنند که در کار بعضی ها واقعا خوب می شود، اما اعتراض برخی به این است که این تکنولوژیها در دست افراد نابلد ، به موسیقی لطمه می زند. شما چه می کنید و چه نظری دارید؟ اساسا آیا مهم است که وسیله چیست یا تنها نتیجه مهم است؟
من، هم از نرم افزارها استفاده می کنم، هم از ساز زنده و هم از هر چیزی که دور و برم باشد. در هر دورانی آدمهایی وجود دارند که از تکنولوژی سوء استفاده می کنند. در دورانی که ما در آن هستیم  هم ، کسانی هستند که استعداد آنچنانی ندارند و به دلیل آشنایی با تکنولوژی، دیگران را فریب می دهند تا بگویند که هنرمند هستند. فکر می کنم شما به این آدمها خرده می گیرید. به نظر من نباید خرده گرفت. باید هر کسی کار خودش را انجام بدهد و با "کار" سر ببریم نه با "کارد" !  فرق کار خوب و بد معلوم نمی شود اگر همه موسیقی بدانند! و کارشان خوب باشد. باید به همه اجازه داد که کار کنند و آنهایی که ادعایی دارند به وسیله ی کار خوب خودشان را اثبات کنند. من به کسی خرده نمی گیرم که از sample و ... استفاده می کند. به نظر من اینها مجالی ست برای مقایسه.

بخش بزرگی از موسیقی ما در لس آنجلس است، گرچه مدتی ست، سهم موسیقی لس آنجلسی کمی کمتر شده است، مردم خیلی پیگیر کارهای داخل شده اند، تعداد دست اندرکاران موسیقی اعم از خواننده و ترانه سرا و ...در داخل خیلی زیاد است، موسیقی لس آنجلس خیلی محدود به مهمانی ها شده است، اما منهای این دلایل ضعف موسیقی لس آنجلس در چیست؟
من فکر می کنم کمبود عشق بزرگترین ضعف در هر کار هنری ست. شاید لس آنجلسی ها کمی بیشتر به این درد مبتلا هستند. آنها فکر می کنند کارها فرمول دارند . اگر آن فرمول برایشان کار کرده همیشه همان را استفاده می کنند. در حالیکه این خیلی فرضیه ی غلطی ست. در لس آنجلس نیروی جوان باید کار را دستش بگیرد. آن نیروی جوان آنطور که باید و شاید نمی آید. هنرمندان ما سنشان بالا رفته است، تازه کارترها مثل من تعدادشان خیلی کم است. در ایران همیشه این نیروی جوان می آید. من فکر می کنم اسلحه ای که ما اینجا داریم و مردم توقع دارند که ما از آن استفاده کنیم اسلحه ای ست به نام آزادی، که ما خیلی کم از آن استفاده می کنیم. مردم ما خیلی با شعورند و متوجه این هستند. اگر ما همیشه می گوییم عاشقتم، دیوونتم!! ، باید این عشق را به مردم ثابت کنیم. مردم پیش خودشان می گویند اینهایی که در داخل هستند که نمی توانند حرف اجتماعی بزنند، اگر ما هم حرفی نزنیم... به نظرم این عنصر عشق در لس آنجلس تا حدی از بین رفته است. در مورد خودم نمیدانم، شما در ایران هستید و باید به من بگویید که کارهای من در ایران شنیده می شود یا نه. اگر کاری شنیده نمی شود، حتی کارهای خودم، به نظرم آن عشق لازم در آن نبوده است. همین الآن که با شما صحبت می کنم به دلیل دیگری فکر می کنم که در شعر زیبای زویا زاکاریان هست : فاصله افتاده بین من و تو ... ، شاید این دلیل مهمی باشد. شاید فاصله افتاده بین ما و شما.من امیدوارم که اینطور نباشد. گرچه خودم گاهی با بچه های داخل که صحبت می کنم می بینم متاسفانه این فاصله افتاده است. فرهنگهامان خیلی با هم فرق می کنند. طرز تفکر من با آنها خیلی فرق می کند. من از وقایع دور و برم ایده می گیرم و ذوق زده می شوم و اینچنین کار می کنم.اما شاید اینها حرفهای دل  بچه های داخل ایران نیست. پس شاید  حرفهای من برای بچه های داخل ایران جالب و قابل لمس نباشد و شاید مردم ایران بچه های داخل را بهتر می فهمند. شاید حرفهای من برای مردم اینجا قابل لمس تر است . نمی دانم.

 

من فکر می کنم کارها ی شما جزء کارهای خوب است،چون مثبت بودن و شادی در کارهای شما هست، کارهای آرام و احساسی هم هست، شاید کارهای خیلی اجتماعی نباشد، شاید امثال کار ماه من ،در کارهای شما کمتر باشد اما مجموعه ی بسیار خوبی ست و شاید این تحول از همین جا باید آغاز شود، اما بی شک، این فاصله افتاده است، اما نمی دانم چرا لس آنجلسی ها اینقدر علاقه دارند که شادی ایجاد کنند! آنهم با کارهای سطحی، حتی اگر ما در ایران محیط افسرده ای داریم.
من یادم هست که همیشه ما افسردگی و غم را دوست داشتیم. شاید دلیل مذهبی دارد. در آمریکا  اگر غمگین باشید و افسردگی را دوست داشته باشید فکر می کنند شما بیمار  هستید! درعکسهایی که از ایران برای من می رسد هیچکس نمی خندد، اما در اینجا کسی اگر در عکسی  نخندد عجیب است! اما شاید در ایران فکر می کنند کسی که زیاد می خندد، شخصیت خوبی ندارد، جلف است. هرگز ندیدم که فرزندان من غمگین باشند یا غم را دوست داشته باشند. مردم اینجا به موسیقی پر انرژی و پر تحرک علاقه ندارند ولی من شرایط ایران را همدرک میکنم . خودم در شرایط ایران بوده ام. من به شما قول می دهم این یک مسئله ی فرهنگی و مذهبی ست، مشکل در ژن ما ست!

البته الآن کمی تغییر کرده است!! خود من همه جور موسیقی را گوش می کنم،اما به بعضی ها بیشتر علاقه دارم. اما می خواهم بگویم که این فاصله ای که شما می گوئید هست و خیلی هم زیاد است. امیدوارم کارهای متعادل بتواند این فاصله را بردارد. من از شما می خواهم که به همکارانتان بگوئید سعی کنند این فاصله را بردارند! و البته بگوئید شما برای این تحول چه می کنید؟
بله موافقم. من خودم همیشه فکر می کنم که باید بالانس و تعادل وجود داشته باشد. شاید کسانی که ده سال پیش مرا می شناختند هرگز فکر نمی کردند که رامین زمانی روزی آهنگ 6 و 8 بسازد. چون من یک گیتاریست کلاسیک بودم.موسیقی کلاسیک خوانده ام. اگر هم در موسیقی پاپ می خواندم آهنگهای کوروش یغمایی ،ابی و داریوش ، فرامرز اصلانی ، فرهاد و سیاوش قمیشی را می خواندم. بزرگتر که شدم فهمیدم که انسان بعضی وقتها احتیاج دارد شاد باشد، بعضی وقتا غمگین باشد، بعضی وقتها بخندد. انسان به همه ی احساسات احتیاج دارد. اگر انسان نرمالی باشد. نباید همیشه جدی باشیم. من خودم آدم خیلی جدی هستم. با روانشناسی و جامعه شناسی و فلسفه از بچگی بزرگ شده ام. اما گاهی باید بیخیال بود! من شاید با همه ی آهنگهای منصور رابطه برقرار نکنم، اما آهنگ دیوونه را خیلی دوست دارم. گاهی انسان باید دیوانه باشد! بی خیال و راحت باشد. من همیشه سعی می کنم تعادل را حفظ کنم. در آلبوم 20 کامران و هومن سعی کرده ام که این تعادل را حفظ کنم. من می توانستم من تو رو می خوام را طوری بسازم که یک آهنگ آرام باشد. اما تصمیم گرفتم کاری کنم که این  آلبوم، از نظر ریتم خسته کننده نباشد.

فکر می کنید زمان و دوره ای که موسیقی ما خیلی افت کرده است، کی و کجا بوده یا هست؟ فکر می کنید بزرگترین لطمه را چه چیزی به موسیقی ما زده است؟
به نظر من بزرگترین لطمه را تحولات سیاسی به موسیقی ما زده است. از یک نظر لطمه است ، از یک نظر مزیت. به نظر من اگر چیزی بخواهد درست بشود باید اول خراب بشود. من یکی از آخرین جوانهایی بودم که در زمان انقلاب از کشور خارج شدم تا به موسیقی ادامه بدهم . بیست سال با آنهایی که امروز بیست ساله هستند متفاوتم. و این خلا ء بیست ساله پر نشده است. در کشورهای غربی موسیقی جزو یک زنگ مدرسه است. همه موسیقی را می شناسند. وقتی شما کلیسا می روید موسیقی می شنوید. در ایران دو نسل این شانس را نداشتند که با موسیقی عجین باشند. الآن هم که آزاد است ترویج نمی شود. در مدرسه که موسیقی نیست، در مسجد که موسیقی نیست. مدرسه و مملکت و مذهبمان به ما موسیقی یاد نمی دهند. قبل از انقلاب من خیلی خوب یادم هست که ملودیکا را از مدرسه شروع کردم. در مسابقات هنری برنده شدم و رفتم اردوی رامسر. جای خواب و غذا و هدیه و پول و ... به من دادند که برای یک نوجوان خیلی تشویق کننده بود. استعدادهای جوان در این بیست سال بارور نشده اند. ما جزو خوش شانس ها بوده ایم که آمدیم و توانسته ایم خودی نشان بدهیم. یا شاید اینقدر قحط الرجال بوده است که رامین زمانی کسی شده است! اگر استعدادها خیلی زیاد بودند شاید اصلا من شناخته نمی شدم. من خودم را آدم خوش شناسی می دانم. منظورم این است که این فاصله ای که در این بیست سال افتاده است کاری کرده است که موسیقی خارج از کشور هم لطمه بخورد و شکی نیست که موسیقی داخل خیلی بیشتر لطمه خورده است.  از نظر کیفیت ما نسبت به خیلی جاهای دیگر داریم ادا درمی آوریم و از خودمان چیزی نداریم. البته من آدم منفی نیستم و خیلی خوش بین هستم. برای بهتر شدن باید خراب بشود و الآن زمان خرابی است.


برای آهنگ ساز خوب بودن و آهنگ سازخوب شدن ، برای آنهایی که اول راه هستند یا می خواهند شروع کنند چه پیشنهادی دارید؟ نکته ی اصلی در این راه و ماندن در این راه چیست؟
صداقت خیلی مهم است. یادگرفتن از بقیه ی آهنگ سازان دنیا خیلی مهم است. یک نویسنده باید به ادبیات دنیا آشنا باشد تا خوب بنویسد. آهنگساز هم اگر با موسیقی دنیا آشنا باشد دستش خیلی بازتر است. شاید یکی از دلایل اینکه سهراب سپهری انقلابی در شعر بود آشنایی اش با دنیا بود. من به همه ی هنرمندهان جوان  توصیه میکنم و تشویقشان می کنم که با هنر بقیه ی دنیا آشنا بشوند. چه از طریق درس و دانشگاه و چه از طریق تحقیقات و مطالعات خودشان. به این ترتیب خلاق تر می شوند.


می رسیم به سوال نهایی من در تمام مصاحبه هایم و آن هم حرف های نگفته است. آیا چیزی هست که دوست داشته باشید بگوئید، چیزی که دوست داشته باشید مردم در مورد شما بدانند ، چیزی که من نپرسیدم، درد دلی ، گله ای یا هر چیزی، که تا به حال نگفته اید و دوست دارید بگوئید.
چیزی که همیشه در ذهن من هست و تجربه ی بدی برای خود من هم بوده است را خیلی دوست دارم بگویم. موضوعی ست در فرهنگ ما که مرا اذیت می کند . آن هم این است که " اساتید"!!، به وسیله ی خُرد کردن بقیه احساس خوبی پیدا می کنند. من در ایران این را خیلی بیشتر دیده ام. در اینجا هم هست. می خواهم به آنها بگویم استعداد کسی که با انگیزه و علاقه است را در او نکشید.خیلی این اتفاق می افتد که می بینم کسانی که به خودشان استاد می گویند، به تازه کاری فرد و احساسات او فکر نمی کنند و ریشه هایش را می زنند. آن وقت به نظر می رسد که احساس خوبی می کنند و فکر می کنند آدمهای بزرگی هستند. لطفا، هیچوقت با هیچکس این کار را نکنیم. بعضی وقتها بعضی آدمها خیلی شکننده هستند و کسانی که ممکن است بعدها خیلی رشد کنند و استعدادهای بزرگی بشوند و بارور بشوند با یک رفتار نا به جا  کار هنریشان را برای همیشه کنار بگذارند. من خودم همیشه سعی می کنم با کسانی که به من مراجعه می کنند درست صحبت کنم. حواسم جمع باشد که حرفی نزنم که به آنها بربخورد.


آقای زمانی بسیار ممنونم که صمیمانه و با حوصله وقتتان را به ما دادید
.
من هم از شما بسیار ممنونم. از مصاحبت با شما بسیار لذت بردم. خوشحالم که کسانی مثل شما اینقدر عاشقانه کار می کنند. برای همه ی شما در پیله های شیشه ای آرزوی موفقیت می کنم که اینقدر خالصانه و عاشقانه کار می کنید و اینقدر با حوصله وخوب. بسیار از شما ممنونم که برای این مصاحبه وقت گذاشتید.
 

 

 خانه | اخبار |  ترانه | گفتگو | مقاله | پيوند | بايگاني | دفتر يادبود  | تماس با ما

   

© Copyright 2005-2008 GlassyGuards.com

All rights reserved . Designed by : Mostafa Azghandi