ساناز
صفایی- تهران- خرداد ماه هزارو سیصدو هشتادو هفت-
به
سفارش "پیلههای شیشهای"-
با موضوع گپ
و گفت ترانهء امروز-
******************
همانطور كه
ميدانيد ترانة پاپ هنری مردمي است. سئوال من اينجا شكل ميگيرد
كه چرا ترانة ایرانی به عنوان يك هنر جهاني نميشود درصورتي كه
به عنوان مثال باب ديلن در همين زمینه توانست به چنین مرحلهای
برسد. حال اينكه انتظار جهاني شدن اين هنر انتظاري بيهوده است
يا خير؟
خيلي از
ترانههاي ما ميتواند جهاني بشود، گذشته از مسائل اجتماعي
انسان؛ روابط بين انساني در تمام دنيا مشترك و شبيه به هم شكل
ميگيرد. تنهايي، مرگ، عشق، آرزوها، عاطفه، شك، يقين و حالاتي
از اين دست در تمام دنيا مشترك است. دغدغههاي انسانها در تمام
جهان محورهاي مشترك دارد. چرا كه انسانها نقاط مشتركي دارند و
اثر هنري با هر تأويل انساني ميتواند جهاني بشود. به فراخور
حالات اجتماعي و انساني كه هر فرهنگي با آن درگير است، اشتراكات
بشري نيز شكل ميگيرند. بدون هواداري ناسيوناليستي معتقد هستم
ايرانيها بيانديشه و مصرفكننده نبودند. پس مردمي بيتجربه
نيستند اين پشتوانة ما به نسل جديد منتقل ميشود و آنها هم وارث
اين تجربهها هستند. فكر ميكنم جايي كه هنرمند ايستاده مركز
جهان است. من گيرندهاي هستم برای الهاماتي كه به من ميرسد.
شايد براي انساني كه يك صندلي آن طرفتر از من نشسته مركز جهان
آنجا باشد.
يعني شما اعتقاد داريد
ترانه پاپ در بستر زبان فارسي نيز قابليت بينالملليشدن دارد؟
ترانهاي كه هنوز دوران شناسايي بومي خود را موفق طي نكرده است،
ميتواند جهاني شود؟
اگر منظور شما را درست درك كرده باشم مسئله سر زبان است.
[مصاحبهكننده: بله، به قول مؤلف شازده كوچولو: همة سوءتفاهمها
سر زبان
است]- هر دو ميخندند- اين كه زبان فارسي چقدر ميتواند
بعد از ترجمه ارتباط برقرار كند و موسيقي در راستاي ترانه فارسي
چقدر توانسته از مرز و بوم فعلي پا فراتر بگذارد، به عهدة مخاطب
است. البته این موضوع به کشف و نوع ترجمه نیز بستگی دارد.
حالا كه بحث به زبان كشيده شد.
بد نيست بپرسم، شما به عنوان يك ترانهسرا چقدر تلاش كردهايد
لحنهاي مختلف و فرهنگهاي بومي گوناگون زبان فارسي را به كار
بگيريد. و چقدر حساسيت به خرج دادهايد تا خرده فرهنگهاي زباني
به اثر شما لطمه وارد نكند؟-مصاحبهكننده تأكيد ميكند كه بهتر
است در مورد اثر "خوشركاب" كه ميتواند عنوان اين مثال باشد هم
توضيح دهيد-
خوب، تجربه در لحنهاي مختلف كار
بسيار جذابيست و شاعر بايد بتواند در نقش هنري خود بازيگر خوبي
باشد تا در مواجه با علاقهها و سليقههاي مردم دچار مشكل نشود.
اثري چون "خوشركاب" بعد از انقلاب وجود نداشت. زبان كوچه و
بازاري (به قول معروف) بافتي سنتي دارد. سال قبل از "خوش ركاب"
شب دهم را گفتم بعد از آن كار فاخر امتحان كردن اين سبكِ تازه
تجربهاي تازهتر بود.
كساني اعتقاد دارند اگر شهرام
ناظري به زبان انگليسي ميخواند جهاني ميشد. همينچند وقت پيش
"مولويه" اثر شهرام ناظري جزو 5 آلبوم پرفروش جهان شد. به نظر
شما سنتي بودن اين سبك از موسيقي و كلام در اين انتخاب مؤثر بوده
است؟ چرا كه ما در كلام و موسيقي پاپ شاهد چنين افتخاراتي
نيستيم.
شايد براي اين كه موسيقي پاپ يك
زمان مشخصي را تغذيه ميكند، اما در اركستر ملي موفق هستيم. به
عنوان مثال در كارهاي آقاي فردین خلعتبري قابليت سازهاي بينالمللي
با عظمت خاصي همراه مي شود و اين نوع موسيقي ظرفيت تلفيق زيبايي
دارد.
فكر ميكنيد ترانهسرا بايد به
درخواست ذائقة مردم بيافريند و يا مجاز است آرمانگرايانه به
ذائقة مردم با درنظر گرفتن ارزشها سمت و سو ببخشد؟
هردو. ترانه بايد ارتباط برقرار
كند. مخاطب نبايد احساس كند هنرمند به او فخر ميفروشد. رعايت
كردن استانداردها لازم است اما كافي نيست. مردم درك ميكنند نميشود
چشم مردم را ببنديم و به دنبال خودمان بكشيم. ذائقة مردم هم
اهميت دارد و همچنين جنبة هنري نبايد آنقدر پيچيده با مخاطب
برخورد كرد كه شعورش زير سئوال برود و یا آن قدر ساده و سرسري كه
جايگاه اثر معلوم نباشد. بايد راهكار مناسبي را پيدا كنيم و
مخاطب عام و خاص را در نظر بگيريم.
وقتي به مفاهيم فكر كنيم رسيدن به اين موضوع سادهتر ميشود.
فلسفه سادگي بهترين فلسفههاست.
به نظر من نبايد يك هنرمند به خودش اجازه بدهد به جاي همة مردم
انتخاب كند، فكر كند و تصميم بگيرد. شعور همه از يك نفر بيشتر
است.
بارها از شما شنيدم كه ترانه پست
مدرن را نقد كردهايد، دوست دارم در اينجا از شما بپرسم نقد شما
بر اين سبك از كجا شروع شد؟
از آنجا كه هر كسي كه خواست ترانهاي متفاوت بگويد يكبار روي
كاغذ عق زد. بعد چند تا كلمة بيربط را كنار هم چيد و گفت: اين
اثر متفاوت است، شعر پست مدرن است. اما ما كارهايي خوبي هم در
اين سبك داريم. كارهاي خوب و جدي. موضوع اجرا هم وجود دارد
موسيقي اين كارها هنوز در ايران جدي دنبال نميشود.
[مصاحبهكننده: خوانندة عزيز! دور از چشم افشين يداللهي بايد
بگويم كه خود ايشان نيز متفاوت مينويسند.
"من يه آدم پست خفنم عاشق زنمم، اون وميزنم"]
اين روزها بيشتر هنرها از خطيبودن
پرهيز ميكنند اما بيشتر ترانههاي ايراني هنوز به اين كسالت
وفادارند من فكر ميكنم نوع محدوديتهاي وزني كه در شعر فارسي
مرسوم است يكي از موانع اصليست. نظر شما دراينباره چيست؟
تنوع وزني ميتواند به زيبايي اثر كمك بكند همچنين كليشه شدن
ملوديها را تا اندازهای كاهش ميدهد. بسياري از كارهايي كه روي
ملودي نوشته ميشود اين مشكل را ندارد زیرا كلامی که روي ملوديست
اوج و فرودهاي بهتري دارد.
هنرهای بصری چه نقشی در سر زبان
افتادن ترانهها دارند؟
نقش بسزایی دارند.من قصد ندارم صنعت کلیپ سازی را زیر سوال ببرم
اما فکر می کنم به ضرر موسیقی باشد موسیقی یک هنرشنیداریست.
البته منظورم این نیست که هیچ تصویری در کار نباشد اگر تصویری از
نوازنده داشته باشیم زیباست اما این تصاویر آرشیوی و یا کلیپهای
موجود جذابیت بصری که ندارند هیچ، تصور و تمرکز را هم از مخاطب
میگیرند. یا زمانی که به صورت کاذب جذابیت بصری ایجاد میکنند
نیز با کاتهای پی در پی و سرعت، بیننده را از توجه به کلام و
موسیقی باز میدارند.
افشين يداللهي در خلوت از شنيدن
چه نوع موسيقي لذت ميبرد؟
بنان و شجريان را دوست دارم. توليدهاي بعد از انقلاب احسان خواجهامیري،
عليرضا قرباني و عليرضا عصار
ترانه امروز لب کدام پرتگاه ایستاده؟ روزمرگی
( سوال و جوابی
از نوع دیگر...)
یک حقیقت: وقتی فریب آدما اول فریب خودمه
تموم زخمی که زدم، آخر
نصیب خودمه
یک اعتراف:
چه اعتراف بیخودی که اشتباه کردهام
لب به لب حسرتمو
بوسه تباه کردهام
آرمان شهر: اونجا که آدم نمی دونه کجاس اگه گاهی به دلش سر نزنه
وقتی حتی تو شبای آرزو خوابشم اون طرفا پرنزنه
یک آه:
دل من، دل که نبود، پروانه بود که تو پیلهء تنم نموند و
رفت
یه ترانه رو پرش حک شده بود کاش می دیدی وقتی که نخوند و رفت
و ناگفته:
من به سکوت گفتهام لب به دروغ واکند من به دروغ گفتهام
معرکه را به پا کند ...
|