فاصله

محمّد کیاسالار

   

 

 

 

می‌گویند ترانه ايران از دوران طلايي‌اش فاصله گرفته. شاید. اما فقط ترانه؟ و فقط ترانه ایران؟‌ به گمانم فقط ترانه نیست که از دیروزش «فاصله» گرفته و فقط ایران نیست که ترانه‌اش به چنین «فاصله»‌ای دچار شده. حرفی از بهتر شدن یا بدتر شدن اوضاع ترانه نمی‌زنم. از «فاصله» حرف می‌زنم؛ و خیال می‌کنم که در موسیقی هم می‌شود این فاصله را دید و در آواز هم همین‌طور. در هنر ایران و در هنر جهان می‌شود رد این «فاصله» را گرفت؛‌ «فاصله»‌ای که نشان می‌دهد هنر امروز اساسا از جنس هنر دیروز نیست. نمی‌خواهم ادعا کنم که دوران ستاره‌ها تمام شده و نسل نابغه‌های هنری ورافتاده (که البته انکارش هم دردی را دوا نمی‌کند) اما به گمانم ریشه را در جای دیگری باید جستجو کرد؛ در تفاوت زیبایی‌شناسی هنر امروز و دیروز.
خیال می‌کنم اين يك بحران است (اگر اغراق نکرده باشم) كه گريبان همة هنرها را در سراسر جهان گرفته و می‌گیرد؛ بحرانی که ریشه‌اش برمی‌گردد به زيبايي‌شناسي هنر معاصر كه اساسا «تغيير» برايش محوريت پيدا كرده؛ درست در نقطه‌ی مقابلِ هنرِ دیروز که «ماندگاری» برایش موضوعیت داشت.
هنرِ دیروز انگار که فقط آمده بود زيبايي‌ها را کشف و جاودانه كند و هنرمندِ دیروز كسي بود كه دغدغه‌اش کشف زيبايي‌ها و حقايقِ ازلی ـ ابدی بود و جاودانه کردن آنها. یک تورق سطحی در قاطبه اشعار قدمای خودمان نشان می‌دهد که اساسا دغدغه شاعرِ دیروز، مفاهيم و موضوعات ازلی ـ ابدی بوده و حتي واژگاني که برای این منظور به کار ‌گرفته می‌شد، نوعا از همین دست (ازلي‌ ـ ابدي) بوده: ماه،‌ خورشید، آسمان، بهار، گل،. . . اما در شعر معاصر، آنچه موضوعیت پیدا کرده، پرداختن به مسایل روز زندگی است و استفاده از تصاویر بكر و تازه؛ و حتی دایره واژگانی یک شاعر هم هر چه دم‌دست‌تر و امروزی‌تر، بهتر. در شعر امروز، بیشترمان شاعری را شاعرتر می‌دانیم که با زمان و زمانه‌اش آشناتر باشد؛ و با زبان زمانه‌اش هم. بیشترمان ترانه‌سرایی را کاربلدتر می‌دانیم که ذهن و زبانِ ترانه‌اش بیشتر متاثر از زمان و زمانه‌ زندگی‌اش باشد ـ و این، راه رفتن روی لبه تیغ است، کافی است کمی بلغزی تا سقوط کنی در قعر دره ابتذال؛‌ که البته کم هم سقوط نکرده‌اند ترانه‌سرایان و سایرین.
مدت‌ها این سوال، ذهنم را مشغول ‌کرده بود که چرا ترانه‌های امروز، چندان به ذهن و زمزمه مردم کوچه و بازار راه پیدا نمی‌کند؟ کجای کار می‌لنگد؟ ذهن‌ آدم‌های امروز، شلوغ‌تر شده یا نفوذ ترانه‌های امروز، کمتر؟ حالا خیال می‌کنم بخشی از پاسخ این سوال را باید در همین نکته جستجو کرد که
هنر معاصر يك رويكرد صريح و سريع و غير قابل كنترل دارد با محوريت اصل «تغيير»؛ كه نتيجه‌اش هر چه باشد، ماندگاری نیست؛ چرا که اساسا انگار ماندگاري، دغدغة اين هنر نيست؛ در صورتي كه اصلاً هنر آمده بود تا زيبايي‌هاي مطلقي را كه انسان فطرتاً به دنبالشان مي‌گشت، کشف کند و در جهان سريان بدهد. آن نگاه، به نظر می‌رسد که مدت‌هاست از بيخ و بن تغيير كرده و حالا همه هنرمنداني كه دغدغه‌شان همان جاودانه كردنِ زيبايي‌ها است، بايد از موضعشان دفاع كنند ...
 

 

 

 خانه | اخبار |  ترانه | گفتگو | مقاله | پيوند | بايگاني | دفتر يادبود  | تماس با ما

   

© Copyright 2005-2006 glassyguards.com

All rights reserved . Designed by : Mostafa Azghandi