گذشتم
از تموم خاطراتم ، نذار با خاطرات من بسوزی
نذار
این زخم نفرین سیاهو ، با زخم دشنه ای رو تن ببوسی
فقط شک
اسم رو لبهای ما بود ، فقط دریا ولی ما تشنه موندیم
فقط از
نور گفتیم آخر سر ، ردای شب روی دنیا کشوندیم
مگه
میشه تو زندون روی دیوار ، کشید طرح تموم آسمونو
چطور
کنَمَ در پشت یک ابر ، تموم قامت فصل خزونو
ما که
عمقی تو زندگی نداشتیم چطور سرداب نهتو رو میفهمیم
ما که
دشتی تو زندگی ندیدیم چه طور حس یه اهو رو میفهمیم
مگه از
پشت عینک دودی میشه چشید رنگ گلای رنگوارنگو
مگه با
یک مداد مشکی میشه کشید چهره ی خورشید قشنگو
بذار
باور کنم تقدیر ما بود ، مث کورای مادرزاد بودن
ما که
با طوق به دنیا پا گذاشتیم ، نداریم سهمی از آزاد بودن...
|