بپرسيد از اهالي
ِمحلّه هاي
خوب شهر
قول و قرارتون چي شد ،
با مردم ِجنوب شهر
آخه مگه بنا نبود باغ
همه بهاري شه
تا نكنه پرنده اي ، از تو
خونش فراري شه
بپرسيد از سواره ها ،
از دوره ي پيادگي
راستي چي شد تموم شدن ،
اون همه لطف و سادگي !
راستي چي شد نمي رسه ،
دستي ديگه به دامني
پس كي ميون ما گذاشت،
فاصله ي تو و مني ؟
اينور شهر بره كُشون ،
مردم ِسير شادمون
صاحب هر چي خواستني ، بين
زمين و آسمون
اونور شهر غصّه ي نون ،
دست خالي با دل ِخون
منظره هاي آشنا ، ابر
سياه ِ بي امون !
بپرسيد از اهالي
ِمحلّه هاي
خوب شهر
قول و قرارتون چي شد ،
با مردم ِجنوب شهر ... |