جمشید مشایخی

 

   

 

خدایا شکوه هیچ بودن را از من مگیر
گفتگو با جمشید مشایخی در رابطه با جایزه ی حافظ

 
جمشید مشایخی ، یکی از پیشکسوتان عرصه ی بازیگری ، تئاتر ، تلوزیون و سینمای ایران متن زیر را هنگام دریافت جایزه ی حافظ در پاریس برای جمعیت زیادی که گرد آمده اند تا از نزدیک شیرینی این مراسم را بچشند با طمئنینه خاصی میخواند و پس آن غریو شادی جمعیت است که آسمان را می شکافد . . .
مراسم تقدیر از این هنرمند پیش کسوت به پاس 5 دهه فعالیت هنری چندی پیش در پاریس و در شب حافظ بر گزار شد تا این جایزه و تقدیر بهانه ای باشد که به سراغش برویم و پای حرفهایش بنشینیم و از زبان خودش بشنویم که در آن شب چه گذشت :

مهدی موسوی

 میرکلائی

 

*****************

جمشید مشایخی :


امشب شب حافظ است ، شب عاشق مسلمانی که عشق ترانه ی لبان اوست . مسلمانی که سرود دلش عشق است و دوستی . شاعری

 که هر دین و آیین و مسلکی را از آن جهت که راهی تا آسمان خدا دارد می ستاید و محترم می شمارد ، چه حضور با شکوهه دارد مسیح در نفس اهورایی حافظ ، حافظی که قرآن این نامه ی عشق و صلح را در چهارده روایت می خواند آن هم از حفظ . در شعر خود اعلام میکند که شریف ترین دین هستی دین دوستی است و صلح و محبت ...
و بی تردید پیام پیامبران الهی نیز جز این نبوده است که حافظ بزرگ در متن شعر شور جاوید خود اعلام کرده است . شبی از شبهای عاشقی و صبوری با یار شاعر و همراه ، زاده ی شهری کویری به نام قاسم امیری درد دل می کردم . و از ناله ای که گلویم را می فشرد صحبت به میان آوردم به او گفتم میخواهم عشق و صبوری و ناله ام را در قالب یک پیشنهاد در مراسم فرانسه مطرح کنم . او پس از شنیدن پیشنهاد این گنگ خواب دیده بسیار شادی کرد و گفت : بگذار به دیوان شعر حضرت حافظ تفعلی بزنیم و از این خورشید فروزان فانوسی طلب نماییم و رخستی طلبیم . فالی گرفتیم ... حافظ نازنین این چنین گفت :

حافظا عشق و صابری تا چند
ناله عاشقان ، خوش است ، بنال

و اینک به پشتوانه ی تایید حضرت حافظ این پرنده ی گرفتار در قفس تن پیشنهاد میکند که هنرمندان همه ی کشورها ی جهان از خاک هنر خیز فرانسه تا سرزمین حافظ هر سال یک بار در کنگره ی صلح گرد هم آیند و به استناد این بیت با شکوه حضرت حافظ که می فرماید :
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
درخت دشمنی بر کن ، که رنج بی مثال آرد

درخت دوستی را در سرزمین دل همه ی انسانها بنشانند و پرچم صلح و عشق و آرامش را بر فراز زمین و زمان به اهتزاز در آورند .
امید که میسّر افتد و این اتفاق مبارک هر چه زود تر بیافتد.

و سیب اتفاقی است که می افتد ...

*****************                                                                            


آقای مشایخی از سفر اخیرتان به پاریس برایمان بگویید
.
از طرف آقای دکتر ایوبی رایزن فرهنگی ایران در پاریس دعوت شدم و در حدود 15 روز قبل از برگزاری این مراسم به من خبر دادند که مراسمی برای بزرگداشت حضرت حافظ و در عین حال تقدیری از دکتر هانری دوفشه کور که سالها زحمت کشیده و دیوان حافظ را به فرانسه ترجمه کرده برگزار می شود . در ابتدا قرار بود ما تئاتر کوتاهی ببریم آنجا اجرا کنیم که در ارتباط با حضرت حافظ باشد که خودتان هم می دانید کار سنگین و بزرگی است و در هر حال چون به مرکز بزرگ تئاتر اروپا می رفتیم باید چیزی می ساختیم که در اندازه ی آنها باشد و از طرف دیگر مملکتمان را به آنها بشناساند . بنا بر این به اینکه غزلی را از حافظ آنجا بخوانیم اکتفا کردیم. نکته ی جالب اینکه وقتی هانری دوفوشه کور به محل اقامت ما آمد با تسلط خوبی به زبان فارسی از من پرسید : شما کدام غزل از حافظ را انتخاب کردید برای خواندن که من هم آن را به زبان فرانسه برای مدعوین ترجمه کنم . غزل مورد نظر من این بود :
(( گفتم غم تو دارم گفتا غمت سرآید )) و عجیب اینکه او گفت : وقتی من در قطار بودم و به دیدار شما می آمدم همین غزل را به فرانسه ترجمه کردم . این مساله برای دوستان تعجب زیادی ایجاد کرد که مگر می شود دو نفر آدم که همدیگر را نمی شناسند در فاصله ی دور یک غزل را انتخاب کنند ؟

آقای مشایخی ، اصلاً برای ما بگویید جایزه ی حافظ چیست و چه سابقه ای دارد ؟
جایزه ی حافظ به عقیده ی من جایزه ی عشق است . ببینید اینکه بنده رفتم آنجا غزل حافظ را خواندم یا دعوت شدم به آن معنا نبود که من حافظ شناسم ، من همیشه عاشق حافظ بودم و به دکتر دوفوشه کور هم به حق جایزه داده شد و برای ما هم افتخار است که یک اروپایی آمده حافظ ما را شناخته و یا مدعیست که حافظ را خوب نشناخته و چقدر این مساله جالب است و ما خودمان بی اعتناییم به بزرگان ادبمان و عرفایمان و همیشه آرزویم این بوده که در رادیو و تلوزیون اساتیدی را دعوت کنند که حافظ شناس یا شاهنامه شناس باشند . اینها بیایند راجع به غزلیات صحبت کنند تا جوانان ما با این آثار برجسته بیشتر اشنا شوند و بدانند ما گنجینه ای داریم که دارد خاک میخورد .

آقای مشایخی آخرین باری که روی صحنه ی تئاتر ظاهر شدید چند سال پیش بود ؟
تئاتر حرفه ای 7 یا 8 سالی می شود . و آخرین کارم با اقای هادی مرزبان بود به نام شبی روی سنگفرش خیس که در سال 79 در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه رفت و یک برنامه ای هم داشتم به نام میر عشق که آقای ایرج راد که از هنرمندان برجسته ی تئاتر کشور هستند بازی میکردند . ایشان می خواستند این نمایشنامه را در اصفهان هم اجرا کنند و آقای راد گرفتاری داشتند و در نتیجه آن نقش را به من دادند و من بازی کردم .


چرا دیگر کار تئاتر نمی کنید ؟
فکر میکنم که 5 یا 6 روز پیش بود که ولی الله شیر اندامی که از هنرمندان بزرگ تئاتر و عزیز من است زنگ زد و گفت : در تلوزیون شنیدم که گفتید اگر تئاتر خوب باشد بازی کی کنم . او گفت من یک نمایشنامه دارم که آقای بیضایی نوشته و اگر موافقید بنشینیم و برای اجرا در باره اش صحبت کنیم .


آقای مشایخی قبل از سفر به فرانسه شما را جزء چهره های ماندگار انتخاب شدید ، ز این انتخاب چه حسی به شما دست داد ؟
من آنجا مطلبی را عرض کردم ، هنگامی که جایزه را از دست آقای ضرغامی (ریاست صدا و سیما ) گرفتم و گفتم می خواهم مطلبی را بگویم ، اما چون میکروفن نزدیک من نبود خیلی ها نشنیدند که من عرض کردم : خدایا شکوه هیچ بودن را از من مگیر . یعنی این جایزه اتفاقاً تلنگری بود به بنده که فکر نکن تو مهم شدی ، تو بر عکس خیلی کوچک شدی ، یعنی خداوند خواسته تو را امتحان کند ببیند چقدر ظرفیت داری . این جایزه حق خیلی ها بوده که از من بالاترند مثل بهرام بیضایی ، حمید سمندریان ، جمشید لایق ، مرتضی احمدی ، ناصر تقوایی ، بهمن فرمان آرا و خیلی های دیگر . این جایزه نه تنها باعث غرور بنده نشد بلکه دائم فکر میکنم حالا که این جایزه را دادند چقدر کارم مشکل شده است . من ظرفیت این تمجید و تعریف را نداشته و ندارم .
 

ضمن سپاس از شما برای شرکت در این گفتگو به عنوان آخرین کلام اگر سخنی باقی مانده بفرمایید .
من به عنوان یک بازیگر سینما باید هدف خودم را از انتخاب این حرفه بدانم ، بدانم برای چه بازیگری را انتخاب کردم . بعد از آن باید فکر کنم که هدف از راهی که در آن قدم گذاشته ام چیست ، هدف خدمت به جامعه ایست که در آن زندگی می کنم ، هدف شهرت نیست . من نوعی و یا جوانان راهی را انتخاب می کنیم که آن راهی است که حکیم فردوسی و حضرت حافظ و سعدی انتخاب کردند که راه درستیست و راه رسیدن به حقیقت است . ما فرزندان آنها هستیم . آن چراغی که آنها روشن کردند و آن راه را به ما نشان دادند ، راه رسیدن به حقیقت و انسانیت است .
 

 

 

 خانه | اخبار |  ترانه | گفتگو | مقاله | پيوند | بايگاني | دفتر يادبود  | تماس با ما

   

© Copyright 2005-2006 glassyguards.com

All rights reserved . Designed by : Mostafa Azghandi