لوریس چکنواریان علاوه بر اینکه آهنگ ساز
بزرگی ست، انسان بزرگی هم هست.این را چه قبل از مصاحبه وقتی با
بهترین برخورد ما را برای مصاحبه پذیرفت و چه در طول مصاحبه می
شد فهمید.
میثم یوسفی
شما تا به امروز چه تعداد موسيقي فيلم ساختهايد؟
40 فيلم كوتاه و مستند و تعدادي فيلم سينمايي بلند.
اكثرا قبل از انقلاب بودند، درست است؟
بله.
چرا بعد از انقلاب در اين زمينه فعاليت نكرديد و در كل چرا
اينقدر كم موسيقي فيلم بلند ساختهايد؟
همهي موسيقي فيلمهاي من با سازهاي اركسترال و به صورت زنده
اجرا ميشد.بيشتر كارگردانها هم از دوستان بودند.مثل آقاي
خصوصي، منوچهر طيار، هژير داريوش ... كه در آكادمي وين يا
جاهاي ديگر با هم آشناشده بوديم. اولين موسيقي فيلم سينمايي به
معناي واقعي را هم خود من با فيلم "جدال در مهتاب"انجام دادم.ولي الان نه ديگر فرصت كافي براي نوشتن موسيقي فيلم را دارم و نه
اينكه كسي حاضر است هزينهي زياد اجراي اركسترال را متحمل شود.
كار با سينتي سايزرها و ديگر موارد هم با ذائقهي من سازگار نيست.
منظورتان اين است كه به اين ابزارها اعتقاد نداريد؟
نه! منظورم اين نبود كه به اين ابزارها اعتقاد ندارم، فقط علاقهاي
به كار كردن با آنها ندارم.
چون چيز بدي است به آن علاقه نداريد؟
در هنر بد وجود ندارد.هر كس در حيطهي انتخابي خودش كار ميكند
و اگر موفق باشد خيلي هم خوب است. وقتي ميشود گفت "بد است" كه
تكنيك نداشته باشد يا بوجود آورنده آن،سواد كافي را دارا نباشد.كار زنده و اركسترال سبك من است، شايد سبك فرد ديگري كار با
ابزار مولد صدا باشد. شايد يك نفر هم با دو تا سنگ صدايي توليد
كند كه از صداي يك اركستر هم بهتر باشد، براي همين سبك بد وجود
خارجي ندارد.
منظورتان از اين كه گفتيد شما اولين بار موزيك فيلم واقعي را
ساختيد چه بود؟
قبل از فيلم "جدال در مهتاب"معمولا براي كارها صفحه ميگذاشتند
ولي من موسيقي اين فيلم را همزمان با اكران ضبط كردم، يعني
نوازندهها در حين پخش فيلم در حالي كه فيلم را ميديدند، مينواختند
و كار ضبط ميشد.اين همزماني اجرا باعث ميشد من و نوازنده حس
واقعي فيلم را بگيريم و همين در اجرا پياده شود. ولي به خاطر
هزينهي بالا ديگر امكان ادامهي اين روند نيست.
با اين همه شما برنامهاي براي ساخت موسيقي فيلم نداريد؟
برنامهي خاصي ندارم. اگر پيشنهادي باشد كه با شرايط من سازگار
باشد چرا كار نكنم. البته مدتي قبل پيشنهاد ساخت موسيقي براي
فيلمي در مورد حضرت مسيح از طرف كارگردان كار، آقاي نادر طالبزاده
داده شد كه من اين موسيقي را به صورت اركسترال با دويست نوازنده
با اركستر ارمنستان ضبط كردم. ولي خب متاسفانه در ايران امكان
اجراي اركسترال وجود ندارد. اگر فيلم خوب به همراه امكان ضبط با
اركستر وجود داشته باشد كار ميكنم، البته بيشتر دوست دارم فيلم
رمانتيك باشد.
چرا در ايران امكان اجراي اكسترال وجود
ندارد؟
به دلايل مختلفي.ما در ايران نوازندهي كافي نداريم،مخصوصا
در سازهاي بادي،البته سازهاي زهي بحث ديگري دارند. سازهايي كه
الان در ايران استفاده ميشوند خيلي قديميند و يكدست هم نيستند،
براي همين مشكلساز ميشوند.براي همين اكثر آهنگسازاني كه براي
اركستر مينويسند كار را بيرون از ايران ضبط ميكنند.بعضيها هم
ضبط ميكنند كه اين مساله خوبيهايي هم دارد ولي بدياش اينست كه
ديگر اجرا طبيعي نيست.
نميشود در ايران يك اركستر قوي و خوب
ايجاد كرد؟
چرا نشود؟ ولي يك برنامهريزي دقيق به همراه بودجهي زياد و كافي
لازم است.ارشاد بايد براي اركستر سمفونيك اين امكانات را ايجاد
كند.البته در هاليوود و ديگر جاهاي دنيا،خود سينما اركسترهاي
مخصوصي براي فيلمسازي و موسيقي فيلم دارد.براي همين سينما هم
در ايران ميتواند براي خودش اركستر مخصوص داشته باشد و اين
جريان را پيگيري و تشويق بكند.
تا چه حد فيلم و موسيقي روز دنيا را
پيگيري ميكنيد؟
جديدها را نميشناسم موسيقي بيشتر كلاسيك گوش ميدهم ولي خيليها
هنوز هستند كه بسيار خوب كار ميكنند. فيلم هم زياد نميبينم، به
جز زماني كه دوستان بگويند. ولي هنوز افرادي هستند كه فيلمهايي
فوقالعاده خوب ميسازند و موسيقي فيلم خوب توليد ميكنند. در
موسيقي كارهاي برنارد هرمن، مك اشتاين، گلن گولد، موري ژوا و
خيليهاي ديگر را دوست دارم.
فيلم خوب به چه فيلمي ميگوييد؟
فيلمي كه بازي خوب داشته باشد، با روح و تفكر انسان در ارتباط
باشد و انسان را وادار به انديشيدن بكند.فيلمهاي جديد اكثرا
پر سر و صدا هستند و بيشتر براي سر گرم كردن مردم توليد ميشوند
و در نتيجه فكر و انديشهشان خيلي كمتر شده است و روح ندارند.
جوانها هم همين فيلمها را دوست دارند و همين است كه توليدشان
روز به روز بيشتر ميشود.
همين سليقه در موسيقي هم هست.ما امروز خوانندهاي داريم با
توليد نازلترين نوع موسيقي يك شبه ستاره ميشود.وقتي قدرت تشخيص مردم در اين حد است، تكليف كارهاي خوب و جدي چيست؟
در فرهنگ و هنر تكليف روشن نميكنند. در فرهنگ همه چيز آزاد است.
هنر را بايد آزاد گذاشت تا در يك تعامل درست، مردم بتوانند به
سليقهي مورد نظرشان برسند. سانسور از هر نوعش نبايد در هنر وجود
داشته باشد. هنر پديدهاي است كه در تعامل و
ارتباط با مردم، معنا پيدا ميكند.
ولي به هرحال فردي با كمترين سواد موسيقيايي ستارهي اين مردم
است ولي شما را خيليها اصلا نميشناسند،اين مسئله آزارتان نميدهد؟
نه، چرا اذيت بشوم. در ضمن هنر به سواد نيست. ديپلم را مردم ميدهند.
خيليها مدرك دانشگاهي دارند ولي هيچ چيزي در مورد درسي كه
خواندهاند نميدانند.در هنر و موسيقي،دانشگاه اصلي جامعه و
مردم هستند.ما با تشكيلات سر و كار نداريم، بلكه بد و خوب را از
مردم ياد ميگيريم.
ولي موسيقي شما مشخصا موسيقي عامه پسندي نيست.
بعضي موسيقيها براي الان هستند، يكبار مصرفند و معمولا مردم اين
نوع موسيقي را بيشتر دوست دارند. موسيقياي هم داريم كه براي صد
سال بعد نوشته و توليد ميشود.نميشود گفت كداميك درست است چون
هر دو بايد باشند.شايد يك نفر امشب توليد بكند و فردا بين مردم
ستاره شود. ولي يك نفر هم چنين هدفي ندارد. براي نوشتن يك سمفوني
حداقل چهار سال از عمر آدم ميرود. من در دوران كودكي عاشق رستم
و سهراب بودم و 25 سال طول كشيد تا اين سمفوني را بنويسم، 8 باز
از اول نوشتمش. وقتي تمام شد 18 سال توي كشو ماند و هنوز هم روي
صحنه به صورت اركسترال اجرا نشده است.اين كه نه درآمدي براي من
دارد و نه چيز ديگري.قرار هم نبود يكبار مصرف باشد،براي همين
شايد صد سال ديگر هم اجرا نشود، اين مساله مهم نيست.
اين به نااميدي منجر ميشود؟
نه،اگر كار در نهايت خوب اجرا شود مسالهي نيست.ايوان كارمن
وقتي بيزه را نوشت آنقدر بد اجرا شد كه بعد از مدت كوتاهي از غصه
مرد. اجراي دوم سمفوني راخمانيف آنقدر بد بود كه 20 سال در
تيمارستان بود، اجرايي كه در دنيا به سختترين سمفوني معروف است
ولي امروزه توسط اركسترهاي زيادي به بهترين نحو اجرا شده است.زماني همه سعي ميكردند كه كار تازه داشته باشند ولي اجراهاي اول
معمولا آنقدر بودند كه ديگر مردم از كاري كه نميشناسند استقبال
نميكنند.اركسترها همه دچار مشكلند.براي اجراي يك كار خيلي
چيزها لازم است، اركستر درجه 1، رهبر درجه 1، نوازنده و ساز
خوب سالن خوب و هزينهي كافي. موسيقي سختترين و پرخرجترين هنر
دنياست.
ولي اين پارادوكس هم چنان پابرجاست، كه كار خوب و بد چيست و
تكليف يك سمفوني 25 ساله
در مقابل خوانندهاي كه يك شبه بزرگ ميشود
به كجا ميانجامد؟
يك محصول يك بار مصرف يك بار استفاده ميشود و ديگر هم كاربردي
ندارد.خيليها ميآيند ستاره ميشوند و ميروند همان موسيقي
يكبار مصرفي كه امروز ضبط و توليد و پخش ميشود، فردا كاربردي
ندارد ولي اين دليلي براي توليد نكردنش نيست؛ مثل نان سنگك است كه بايد داغ بخوري چون اگر بماند،
لذتبخش نيست.
شما هم مثل خيلي از هنرمندهاي كلاسيك به اين معتقديد كه هنر بايد
مردم را تربيت بكند و سطح فرهنگي آنها را بالاتر ببرد؟
هنر مدرسه نيست.ما در ايران خيلي چيزها را اشتباه ميگيريم،مثلا ميخواهيم با موسيقي مردم را تربيت كنيم.ما قرار نيست اين
كار را انجام بدهيم و گذشته از اين بايد ببينيم اصلا كسي كه ميخواهد
مردم را تربيت بكند و خودش صلاحيت دارد يا نه و اين صلاحيت را چه
معياري مشخص ميكند.در نهايت هم اگر قرار باشد هنرمند جامعه را
به سمت تعالي ببرد بايد ابتدا با مردم باشد،با آنها ديالوگ
داشته باشد،بداند مردم چه ميخواهند و در نهايت به طور
غيرمستقيم كارهايي براي بالاتر بردن سليقهشان انجام بدهد. اگر
به مردم بگوييم بياييد فيلم ببينيد تا شما را تربيت بكنيم اصلا
ديگر فيلم نميبينند.اين مثل ياد گرفتن زبان مادريست،كودك به
طور غيرمستقيم از حرف زدن پدر و مادرش آن را ميآموزد. بعد از
مدتي كه بزرگ شد، خودش انتخاب ميكند كه زبانهاي ديگر را هم ياد
بگيرد يا نه.ولي در نهايت هيچ كس برتر از ديگري نيست كه بخواهد
او را تربيت بكند.
نظزتان در مورد كارهاي با كلام چيست؟
من تا به امروز سه تا اپرا داشتهام. خسرو و شيرين و ليلي و
مجنون نظامي را با اركستر زنده در تالار وحدت اجرا كردم. هميشه
به كلام همراه با موسيقي علاقه داشته و دارم.
ولي نگرشي بين موسيقيدانان كلاسيك هست كه ميگويد كلام، موسيقي
را خراب ميكند؟
هر كسي ميتواند با كلام كار بكند، انجامش بدهد. ولي اگر نميتواند
بهتر است براي ديگران تكليف روشن نكند و از كارهاي ديگران انتقاد
نكند.
به نظر شما هنر امروز مثل هر پديدهي ديگري به سمت كوچكتر و سهلالوصول
شدن و ماشيني شدن نميرود؟
درست است هنر عوض شده است؛ يك زمان همه نقاشي ميكردند ولي امروز
همه پوستر ميسازند.پوسترهايشان همه خوب و زيباست ولي به هر حال
نقاشي نيست. شخصيت ندارد، روح ندارد ولي يك اثر هنري درست است،هنر يك بار مصرف امروز همهاش پوستر است. شايد هنوز نقاش داريم،
ولي نه زمان كافي داريم و نه پول كافي براي خلق نقاشي. شايد
علاقهاش هم كمتر شده است.
در ساخت موسيقي فيلم، تجربه و تحصيلات چقدر نقش دارند؟
براي اين كه موسيقي فيلم خوب بنويسي بايد آهنگساز خوبي باشي.آهنگسازي مثل شعر است،ما مدرسه نميرويم كه شعر خوب بنويسيم.
نه بتهوون آكادمي رفته بود و نه باخ. هنر بايد در ذات آدم باشد.
اين كه يك نفر دكتر است دليل نميشود سرش به تنش بيارزد.
احتمال دارد يك زمان موسيقي پاپ كار كنيد ؟
نميدانم!شايد اگر احساس خوبي داشته باشد اين كار را بكنم،بايد پيشنهاد بشود و بعد در مورد آن صحبت بكنيم.يك موقع كاري
انجام ميدهي كه توجه مردم را جلب كني، يك زمان براي پول كار ميكني،
يك زمان كاري را ميكني كه مي تواني انجام بدهي و دوستش داري. ما
نبايد خودمان را محدود كنيم.
يعني اگر كاري بكنيد و موفق نشويد، از خودتان نميپرسيد چرا اين
كار را كردم؟
در هنر چرا نداريم. ما خيلي دوست داريم در مورد هر چيزي بحث كنيم
اما به جايي نميرسيم. شايد كسي ميخواهد با پاهايش پيانو بزند،
به كسي ارتباط ندارد. در هنر چرا نبايد باشد، هر كسي در هر
زمينهاي كه علاقه دارد و دوست دارد فعاليت ميكند و به كسي ربطي
ندارد. وقتي ساختماني كه ساختهاي ميريزد و صدنفري مي ميرند
بايد بپرسي چرا،وقتي نان نامرغوب توليد شده است و چند نفر
مسموم شدهاند يا مردهاند حق داري بپرسي چرا؛ ولي در هنر اين
گونه نيست. يك نفر دلش ميخواهد موسيقي مزخرفي توليد بكند، دوست
نداري، گوش نكن بعضي وقتها از بين همين مزخرفات چيزهاي خوبي
درميآيد.
پس در نهايت هر «چرا» و هر محدوديتي را پس ميزنيد؟
ما در دنيا خودمان را زنداني كردهايم و راه فرار از اين زندان
مرگ است در همين زندگي محدود كه اول و آخرش هم معلوم نيست،بخواهيم محدوديتهاي تازهاي براي خودمان ايجاد بكنيم به خودمان
ظلم كردهايم.
|