منصور تهرانی

 

   

 

شما از نسل میانه ترانه سرائی هستید و شاید بتوان شما را پرچمدار این نسل هم به حساب آورد.نسلی با ادبیاتی میانه ، نه زیاد روشنفکرانه و نه زیاد کهنه و بازاری . چه شرایطی در آن زمان حاکم بود که این نسل را برای ترانه سرائی ایران رقم زد؟

در آن زمان مشخصا آقایان " شهیار قنبری " ، " ایرج جنتی عطائی " ، " اردلان سرفراز" و از میان خانمها خانم " زویا زاکاریان " ترانه سراهای نامی ایران بودند.من یک دهه بعد از آنها در شرایطی کارم را شروع کردم که ترانه سرا شدن کار آسانی نبود.شورائی برای تصویب ترانه وجود داشت و خواننده های طراز اول از ترانه سراهای خاص ترانه می خواندند. چون من شعر می گفتم ، دوستی گفت که تو استعداد ترانه گفتن داری و مرا به آقای " لقمان ادهمی " که یکی از ویولنیست های بسیار ارزنده ایران است ، معرفی کرد. لقمان گفت : اگر روی این آهنگ کلام بگذاری ترانه می شود.من از قضا دستی بر موسیقی داشتم و با نواختن تنبک و سنتور آشنا بودم.روی این اهنگ کلام گذاشتم و ایشان بسیار پسندیدند و گفتند تو می تونی ترانه سرا باشی. چون الان در لس آنجلس شکل دیگری مرسوم است ، اغلب شعر می گویند و آهنگ ساز روی آن ملودی می گذارد.

در همان زمان هم خیلی ها همچون زنده یاد "واروژان "اعتقاد داشتند که اگر ترانه ابتدا نوشته شود و بعد آهگساز برای آن آهنگی بسازد بهتر است ، چون اینطوری مفهوم ترانه لطمه نمی خورد.

زنده یاد " واروژان " استاد تنظیم وسیقی در ایران بودند ، اما حرف ایشان یک حرف کلی نیست اگر بخواهیم بطور کلی راجع به ترانه صحبت کنیم ، ترانه یعنی اینکه ملودی ساخته شود و روی آن کلام بگذاریم. ولی شیوه آقای " واروژان " اتفاقا دست و پای آهنگساز را می بندد و خب ، سلیقه ایشان اینگونه بود.به این دلیل می گوئیم صنعت ترانه که باید کلام روی ملودی قرار بگیرد ، قافیه حفظ شود و تداوم مضمون هم داشته باشد. اتفاقا 95 درصد از کارهایم اینگونه بوده است.

شما از صنعت ترانه اسم می برید ، اما " آنچه صنعتی می شود " با مخاطب ارتباط صادقانه برقرار نمی کند. مخصوصا در باب ترانه که سخنی است بر آمده از دل.

این که به این هنر می گویم صنعت ترانه ، به خاطر کار ظریفی است که ترانه سرا انجام می دهد. فرق ترانه سرا با شاعر کلاسیک این است که ترانه سرا در محدوده ملودی کلام می سازد. ترانه سرایان دوران قدیم مثل " رهی معیری " ، " معینی کرمانشاهی " و " بیژن ترقی " از دوره ما سنتی تر و صمیمی تر بودند ف چون یک شب تا صبح کنار هم می نشستند، آهنگساز با ویلن آهنگ را می ساخت و شاعر کلام را به او می داد . یک دفعه کلام اهمیت بیشتری داشت و آهنگساز کوتاه می امد و یکبار آهنگ بسیار زیبا بود و ترانه سرا سیلاب هایش را کم و زیاد می کرد. این جوری آن آهنگهای جاودان آقای بنان و ... ساخته شد. اما دوران ما هم مثل امروز نبود. ترانه سرا باید اهنگ را قشنگ یاد می گرفت و آن وقت کلام را پیدا می کرد.

دوره اول ترانه سرائی به قول شما سنتی است و این موضوع باعث شده که ترانه ها جاودان شوند ، اما بطور قطع ، دوران شما آغاز مسیر تازه ایست. همزمان با مدرن شدن جامعه و تعویض ساختار ها.

بله ، به همین دلیل ، دیگر ترانه سرا و آهنگساز وقت نداشتند 24ساعت در کنار هم باشند و حتی هفته ای یکی دوبار همدیگر را ببینند و جدا جدا این کار را انجام می دادند.اما باز هم اغلب ملودی ساخته می شد و روی آن کلام می گذاشتند و اتفاقا کارهائی که در آن سالها گل کرد ، اینگونه بود.آهنگساز ها آهنگ را به من می دادند و خود اهنگ الهام بخش بود. اساتید بنده بسیار خوب ترانه می ساختند اما زیاد مردمی نمی شد.

این که یک ترانه مردمی می شد ، مسئله مهمی است. اما در ترانه های شما یک نکته وجود دارد ، شما هم از عشق می گوئید اما تنها دلیل عشق نیست. بلکه در   زمینه ای اجتماعی بیان نوعی اعتراض است. مثلا در " شب زخمی "  شما می گوئید :

سهم ما همینه که جدا بمونیم

پر فریاد اما بی صدا بمونیم

در پس ذهن هر ترانه سرا چیزیست که با الهام از آهنگ به ترانه منتقل می شود. وقتی من در کنار دوستانی قرار گرفتم که نام بردم ، یعنی همان مثلث معروف که بهتر است بگوئید مربع ، چون خانم " زویا زاکاریان " را هیچ وقت نباید از قلم بیاندازید. سالها بود که کسی با اینها کشتی نگرفته بود . من دیم اینها ترانه های خودشان را گفته اند و سعی کردم از زاویه دیگری به قضایا نگاه کنم. یک دفعه آمدم " یه تنهائی یه خلوت /// یه سایبون یه نیمکت " را گفتم. آقای " نیرسینا " که رئیس شورای ترانه بودند این ترانه را رد کردند. گفتند نیمکت در ترانه چه می کند ، خیلی ثقیل است. بالاخره زنده یاد " فریدون مشیری " این ترانه را نجات دادند. اما آقای " نیرسینا " هنوز می گفتند به جای " یه تنهائی یه خلوت /// یه سایبون یه نیمکت " بگوئید " میان سبزه و گل /// بخوانم مثل بلبل " . اتفاقا من این را به خواننده هم نشان دادم و این موضوع یک جائی درز پیدا کرد و آقای " نیرسینا " ناراحت شد و دیگر شعرهایم را رد می کرد. حتی کارمان به بلوار الیزابت کوچه میکده یعنی اداره ساواک هم کشید ، البته آقای " نیرسینا " مرا بخشیدند. چون من نامه تندی برای ایشان نوشته بودم.

در ان نامه چه نوشته بودید که اینطور آقای " نیرسینا " را برآشفته کرد.

در آن نامه اشاره کرده بودم که امروز ترانه سرائی نو شده و شما از هر واژه تعبیر نادرستی می کنید. گل سرخ ، شب ، روز و... . در ساواک گفتم شما آقای " شاملو " را بیاورید و بنشانید در شورا . اصلا ترانه من تا رسید ، بگیرد و پاره کند. من هیچ اعتراض نمی کنم. چون ایشان ترانه نوین را می شناسد. اما آقای " نیرسینا " به زعم خودش کار کلاسیک می کند. در آن زمان اغلب از واژه های کلاسیک تعبیر منفی می شد. البته به خاطر جو آن زمان اغلب ترانه سراهائی که ترانه های سمبلیک می گفتند ، بی نظر نبودند. خود بنده هم همینطور. مثلا :

حافظ بیا دوباره غزل کهنه رو بر انداز

شعرم حدیث تکرار، تو بیا طرح دیگر انداز

این ترانه ها برگرفته از همان مدرنیزاسیون تحمیلی رژیم گذشته بود.

دقیقا... . آن مدرنیزاسیون تحمیلی یا زودرس که نمی دانم چه باید اسمش را گذاشت، باعث شد که من اینگونه فکر کنم. به همین دلیل مسائل اجتماعی را با همان کلمات اجتماعی به شعر وارد کردم. به رغم اینکه آقای " نیرسینا " می گفت چرا از نیمکت استفاده کردی ، من واژههای تازه تری را وارد شعر کردم. اما فرصت نشد.

ما عمری در ادبیات کلاسیک با شمع و گل و پروانه سوخته بودیم و بعد هم شعر نو حرکت ملایم تری بود. اما خط سوم که به دنبال واژه های تازه ای بود ، به جایگاه این واژه ها در میان مردم می اندیشید. 

من امید داشتم... برای اینکه " یه تنهائی یه خلوت " نه اجتماعی بود نه عاشقانه. یک نفر از زندگی ماشینی خسته می شود و می گوید می خواهم یک سایه بان و یک نیمکت داشته باشم. " نفس هام در هوای یه صبح نازنینه " آهنگ این ترانه را " ناصر چشم آذر " داده بود و روزا با آن کلنجار می رفتم. پشت ماشین ، ترافیک سنگین و گرمای تابستان گفتم :

یه تنهائی یه خلوت

یه سایه بون یه نیمکت

می خوام تنهای تنها

باشم دور از جماعت 

این سبک ترانه سرائی با اتفاقاتی هم برایتان همراه بود ؟

همیشه یک جرقه ای پبش می آید. من سعی می کردم در ترانه های شش و هشت هم مسایل ریز اجتماعی را بگویم :

"ما بسکه نپریدیم

پریدن یادمون رفت

تو راه موندیم و دیگه

رسیدن یادمون رفت"

ولی با شش و هشت های لس آنجلسی فرق می کرد. 

قطعا نمی توان گفت که رمز موفقیت یک ترانه تنها در تلفیق ملودیک آن نهفته است. در آن زمان خوانندگان بسیاری حضور داشتند که حضور و صدایشان تضمینی برای موفقیت یک ترانه به حساب می آمد.

آن موقع قبلا مشخص می شد چه کسی قرار است ترانه ای را بخواند. و اصلا سه راس یک مثلث ، یک ترانه را موفق می کنند. ترانه و آهنگ هرچقدر هم خوب باشد ، اگر خواننده آنرا خوب نخواند و یا اشتباه به خواننده ای سپرده شود ، موفق نخواهد شد. من چند تا از کارهایم که کارهای خوبی هم بودند، به همین دلیل حرام شدند.

این مسئله را با توجه به وسعت صدای خواننده مطرح می کنید یا سبک آن خواننده ؟

وسعت صدا امروزه دیگر مطرح نیست . وسعت صدا مال دوره تاج اصفهان بود که میکروفن کم بود و باید صدا تا ته باغ می رسید. امروزه مهم درست خواندن است و "آنی" که در صدای خواننده وجود دارد. بعضی اوقات یک خواننده صدایش خش دار است و این او را موفق می کند.

وقتی اول ملودی ساخته می شود و بعد کلام روی ملودی قرار می گیرد ، دایره واژگان یک ترانه سرا محدود می شود. شما علیرغم اینکه روی ملودی ترانه گذاشته اید ولی حوزه واژگانتان محدود نیست. حتی امروز نسل آخر ترانه سراهائی که در لس آنجلس کار می کنند ، واژه های کوچه و بازار را وارد ترانه هایشان کرده اند و شما در آن زمان از نیمکت استفاده می کنید که برای هیچ ایرانی غریب نیست.

اما یک حسنی دارد، آهنگساز نامحدود آهنگ را می ساخت و تلفیق این دو باعث می شد که یک ترانه موفق شود. یک طرف قضیه یعنی آهنگ ساز رها از هر سیلابی آهنگش را ساخته بود و ترانه سرا اگر خودش را به آن اهنگساز می رساند و در قالب آن آهنگ واژگان را استفاده می کرد ، آن وقت ترانه موفق می شد. اصولا ترانه سرا باید خودش را درگیر ملودی کند. و در عین حال خوب ترانه بگوید.

در اواخر سال 56 و لحظه های تبلور انقلاب اسلامی ، عده ای معتقدند که ترانه ها اتمسفر فضا را برای یک تغئیر کلی فراهم کردند. اما وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد ترانه تاب نیاورد. در این گیر و دار ترانه چه به خود دید ؟

تا سال 57 ترانه های اجتماعی ، عاشقانه و کوچه بازاری بسیاری داشتیم. اما تعداد ترانه های اجتماعی بیشتر بود. ترانه درد هه 50 روشنگر و متعهدانه بود. اما بعدا تکلیف ترانه معلوم نبود و ترانه تبدیل به سرود شد. البته انقلاب و به ویژه جنگ تحمیلی عراق ایجاب می کرد که اغلب سرود خوانده شود. و من هم که به عنوان ترانه سرا بودم و البته فیلم هم می ساختم ، به بهانه چند فیلم ترانه هائی گفتم مثل " یار دبستانی من " و "گل گندم" . اما همچنان ترانه رکود خودش را ادامه داد و اکنون علیرغم اینکه خواننده های خوبی مثل آقای " اصفهانی " و آقای " عصار " در این سالها ظهور کرده اند ، اما ترانه بی جان است و من در این سالها ترانه ای که دارای نگاه اجتماعی باشد کمتر شنیده ام.

شما به روشنگری در ترانه دهه 50 اشاره می کنید. این مسیر روشن متاثر از چه مسائلی بود که باعث شد ترانه سرائی متعهد شکل بگیرد ؟

به هرحال نا رسائی هائی که در آن زمان در جامعه دیده می شد و ترانه بیشترین تاثیر را برای انتقال این پیام به مردم داشت. بهترین واسطه بین مردم و جامعه بود. فیلم هم خاصیت ترانه را داشت و به صورت مستقیم بت مردم رو به رو می شد.

اما مگر این دردها در دوران دیگر هم وجود نداشتند ، با این حال می بینیم روند ترانه سرائی امروز یک روند تخدیری است.

الان من باید گریزی به موسیقی لس انجلس بزنم و آن را با موسیقی پاپ داخل ایران مقایسه کنم.الان با وجود موسیقی خوب داخل کشور ، این موسیقی اشعار خنثی دارد و اکثر ترانه هائی که خوانده می شوند ، عاشقانه و عارفانه هستند و نگاه اجتماعی ندارند. ام در مورد لس آنجلس هم من مثل بعضی ها همه چیز را رد نمی کنم... .در آنجا هم ترانه های خوبی ساخته شده و ترانه سرایانی بوده اند که ترانه های قابل تاملی سروده اند، ولی متاسفانه اکثریت با ترانه های مبتذل است.

همانطوز که می گوئید مضامین اکثر ترانه های داخلی عاشقانه و عارفانه است .اما با توجه به دسته بندی ژانر ترانه ها در گذشته ، آیا بر اساس ژانری که یک ترانه سرا در آن زمینه کار می کرد به او پیشنهاد ترانه می دادند ؟

نه... آن بستگی به تعهد خود ترانه سرا داشت. بعضی ها اصلا دوست نداشتند ترانه اجتماعی بگویند. اما بعضی ها این تعهد را در خود می دیدند و نمی توانستند جدا از مسائل جامعه باشند. اما الان نمی دانم چرا ترانه سرائی حتی مثل سینما جا نیافتاده. سینمای ما بعد از انقلاب به رغم سالهای اول که دچار سردرگمی بود ، فیلم های خوبی عرضه کرده است. فیلمهائی که به جامعه نگاهی داشته است. این در سینما اتفاق افتاد، اما در ترانه اصلا. این شورای ترانه است که باید کمی اغماض کند تا ترانه سرایان بتوانند مانند سینماگران حرف بزنند.

در گذشته افرادی بودند که در مقابل مسیر ترانه نوین سنگ اندازی می کردند.امروز هم دیگرانی به این کار مشغولند.اما چطور در گذشته برخی از ترانه سراها این پوسته را شکستند ؟

آن زمان ترانه به دو قسمت تقسیم شده بود .ترانه های دولتی و غیر دولتی .بعضی لز ترانه سرا ها ر استخدام رادیو و فرهنگ و هنر بودند و ترانه های خاصی می گفتند. اما بخش خصوصی می توانست ترانه های مورد نظر شما را بگوید. اگرچه پخشش از رادیو و تلویزیون ممنوع بود . اما صفحه می شد و در دسترس مردم قرار می گرفت .الان متاسفانه همه ترانه ها از یک کانال رد می شود و این شورا انطور که من شنیده ام نسبت به شعر خیلی حساسیت دارد. البته تلفیق شعر و آهنگ را هم مدنظر دارند. چون این تلفیق خیلی مهم است. اگر ترانه ای تلفیق لازم را نداشت ، باید جلویش را گرفت. این شورا در یک مورد سخت می گیرد و ان هم احتمالا ترانه هائی است که تم اجتماعی دارند.

در برهه انقلاب شما خلاقیت های هنری دیگرتان را هم بروز دادید.شاید کمتر کسی با این خلاقیتهای شما آشنا بود."شهیار قنبری " در گفت و گوئی با مجله ای گفته بود : من ترانه را آغاز کردن تا از کلام به تصویر برسم. شما چه طور ؟

من برعکس آقای " قنبری " از اول عاشق سینما بودم. ترانه سرا شدن من تصادفی بود. در سنین جوانی فیلم " کلاغ پر " را ساختم که یک فیلم 16 میلیمتری سیاه و سفید رورسال بود که در مسلبقه فیلمهای کوتاه کشور به داوری آقایان : " هوشنگ کاوسی " ، " بصیر نصیری " و زنده یاد " هوشنگ حسامی " به مفهوم مطلق اول شد. بعد هم این فیلم را به جشنواره سپاس فرستادم و آنجا هم کاندید شد.همان موقع که به ترانه سرائی روی آوردم ، سناریوهائی مغایر با موج قیصریسم که در آن زمان مد شده بود، نوشتم و علیرغم اینکه در فرهنگ و هنر تصویب شد روی دستم ماند. یکی از این سناریو ها با تغئیرات بسیار زیاد تبدیل به فیلم باغ بلور شد. که البته با قصه اصلی خیلی فرق داشت. این فیلم ، آخرین فیلم شادروان " فنی زاده " قبل از انقلاب است. قصه یک دختر و پسر که به شهر می آیند و همدیگر را گم می کنند و زمانی همدیگر را می یابند که به درد هم نمی خورند. این فیلم از مسائل اجتماعی گذشته بود و به همین دلیل در فرهنگ و هنر سانسور شد. اتفاقا ترانه " باغ بلور "

هم در این فیلم خوانده شده است. یک روز ابراهیم حامدی من را در خارج از کشور دیدو گفت : منصور ، این ترانه چقدر اینجا مصداق دارد.و الان من باید بگویم که

هوای برگشتنم بود اگه بال و پری داشتم

بر می گشتم اگه اینجا خودمو جا نمیذاشتم

گفتم یک ترانه نباید تاریخ مصرفش تمام شود . باید برای همه زمانها باشد. بعد از انقلاب اولین فیلم کوتاه تلویزیونی به نام " خون آباد " را ساختم. 22 بهمن انقلاب شد و من با یک شوق و ذوق عجیبی ظرف 40 روز این فیلم را ساختم. و 5 فروردین از تلویزیون پخش شد.البته همان فیلم هم 8 دقیقه اش سانسور شده بود. بعد فیلم از " فریاد تا ترور " را ساختم که آن هم ابتدا یک فیلم کوتاه بود به نام " یار دبستانی... " .قصه پسر بیکاره ای بود که میبیند در روزنامه برای پیدا کردن یک سگ جایزه گذاشته اند.میرود دنبال پیدا کردن این سگ و گرفتن جایزه. در راه دوستان قدیم و یاران دبستانی اش را که گم کرده بود پیدا می کند.از یکی از آنها سوء استفاده می کند و بالاخره سگ را پیدا می کند و به آدم پولدار می رساند و جایزه اش را می گیرد. در " ازفریاد تا ترور " این پرش هنوز هم موجود است، ولی خوب شاخ و برگ هائی هم به ان اضافه کرده ام.البته از شاخ و برگهایش هم الان راضی نیستم. اگر هرکدام از فیلمهایم را الن بخواهم بسازم ، جور دیگری خواهم ساخت. حتی " مسافر شب " که بکلی توقیف شد و دوست عزیزم " سیروس الوند " افتخار داده بود و در این فیلم بازی کرد. حتی موسیقی متنهائی که ساختم ، بجز " یار دبستانی " ، " شیلات " ، " بازرس ویژه " و " فرمان " از مابقی زیاد خشنود نیستم.

در ترانه های شما زمان معنا ندارد. یعنی به قول خودتان تاریخ مصرفی نمی توان به ترانه سنجاق کرد. این موضوع حساب شده بود یا غریزی ؟

من هیچ کدام از ترانه هایم حساب شده نبود. یعنی از قبل تصمیم نمی گرفتم که این ترانه را این جوری بگویم. چون ترانه های من روی آهنگ سروده می شد ، جوششی بود.و خوب ترانه هائی را که شعر و اهنگش را خودم می ساختم ، غریزی بوجود می آمد و کلمات حالات و احساساتی بودند که من نسبت به جامعه داشتم. و از قبل هیچ تصمیمی برای سرودن یک ترانه خوب نداشتم. البته قبل از انقلاب گاهی ترانه های سفارشی به ما پیشنهاد می شد و انجام می دادیم. من برعکس بعضی هنر مندان که می گویند همه کارهای ما مثل فرزندان ما است و همه اش را دوست داریم ، بعضی از کارهایم را اصلا دوست ندارم و اگر ترانه پیش می آمد بستگی به حال و زمان و موقعیت داشت.

بعضی از مفسران ترانه " یار دبستانی " می گویند که این ترانه سرود است. اما مهم ترین پارامتری که آن را از سرود جدا می کند ، لحن بدور از شعار این ترانه است. وقتی از فضای سروده شدن این ترانه حرف می زنید ، فکر می کنید چقدر ؟ان فضا به امروز نزدیک است ؟

سرود محدودیت دارد و برای یک زمان و مکان و واقعه خاص سروده می شود. سرودساز شاید از قبل بداند که برای چه چبزی ، چه کسی و کجا می سراید، اما ترانه سرا این محدودیت را ندارد.ترانه خودش را در واژگان رها می کن و در میان مردم رها می شود.این مردم هستند که آن را می گیرند. این که " یار دبستانی " را سرود نمی دانم ، چون تعمیم یافته است. می تواند ترانه ای باشد که نام سرود هم رویش گذاشته اند. شاید فرق ترانه " یار دبستانی من " با سرود " ای ایران " همین باشد. سرود " ای ایران " را زمانی آگاهانه به ترانه سرائی مثل " گل گلاب " سفارش داده اند و آقای " روح ا... خالقی " هم رویش آهنگ گذاشته. اما برای ترانه " یار دبستانی من " کسی سفارش نکرد و روی احساس و غرایز خودم انچه را که فکر می کردم ، ساختم. این تارنه هم ان زمان مصداق داشت هم امروز و فکر می کنم تا مردم به مطالبات آزادی خواهانه شان نرسند ، این ترانه ادامه پیدا خواهد کرد.

مردم فیلم شما را قطعا آنطور که باید و شاید ندیده اند ، چون فضای ذهنی مردم آماده نبود. اما ترانه جای خودش را باز کرد. در نسخه اصلی صدای زنده یاد " فریدون فروغی " شنیده می شود. اما ر نسخه کاست شده ، صدائی دیگر. خودتان کدام اجرا را پسندیدید؟

به هرحال هر دو خوب اجرا کردند. اما " فریدون فروغی " صدای خاصی داشت. متاسفانه آن زمان صدای ایشان اجازه پخش نداشت. و حتی ترانه ای که برای "مازیار" گفتم به اسم " گل گندم " بعد از 17 سال اجازه پخش گرفت. خیلی گل کرد . ولی متاسفانه 6 ماه بعد مازیار فوت کرد. اما " یار دبستانی " شاید اگر با صدای " فریدون فروغی" پخش می شد ، جایگاه دیگری پیدا می کرد. ولی فرقی نمی کند چون مردم درباره این ترانه به صدا اهمیت ندادند ، بلکه اهنگ و ترانه برایشان اهمیت داشت. چون فقط "جمشید جم " و " فریدون فروغی " این ترانه را نخواندند. همه مردم و اغلب دانشجویان این ترانه را خواندند. اینجا دیگر اوازخوان مطرح نیست. خود آواز مطرح است. چون خود من هم در خارج از کشور این ترانه را در آلبوم " ترانه سرا " بازسازی کردم و خواندم ، ولی باز هم مطرح نیستم. ولی فکر می کنم اگر با صدای " فریدون فروغی " بود خیلی بهتر بود.

شما بالاخره سفر و دوری از وطن را برگزیدید و به یکباره فعالیتهایتان کاهش پیدا کرد. در فضای غربت " ترانه سرا " را خواندید ، اما از آن رنگ فریاد در ترانه های این آلبوم خبری نبود. به نظرم محافظه کار شده اید.

در " ترانه سرا " می گویم :

چه جوری کلام رو اهنگ بذارم

و بعد :

شعری ز درد مشترک

تو هوائی که دیگه نباشه شک

اما خب ، سبکم فرق کرده ، به مینسالی رسیده ام و به هرحال سن و سال روی آدم تاثیر می گذارد... ولی محافظه کار نمی دانم. " منفردزاده " چندی پیش کاری به نام "طلوع کن " انجام داد. آن هم بعد از مدتها که کار نکرده بود.وقتی این کار را شنیدم دیدم با کارهای گذشته اش فرق می کند و از نوع کارهائی که با " فرهاد " انجام داده بود نبود. از او دلیلش را پرسیدم ،گفت:به سن و سالش مربوط می شود.به هرحال من خواسته ام همان سبک و فضائی را که همیشه داشته ام ، حفظ کنم.اما شاید آن فریادهای تند و تیز و شعارگونه به کلماتی منطقی تر و متناسب با سن و سالم تبدیل شده است.

در طی سالهائی که در غربت بودید ، کاستی هم به نام " مصدق " خواندید که اشعارش از دکتر " ایرج پارسی فر " بود . این حرکت به گونه ای نشان می دهد که هنرمند می تواند ایدئولوژی هم داشته باشد. 

این آلبوم را فقط به خاطر ارادتی که به مصدق داشتم خواندم . و از هیچ سازمان و گروهی کمک نگرفتم. من نه عضو جبهه ملی هستم نه عضو هیچ سازمان و گروه دیگری و اعتقاد دارم که هنرمند باید منفرد باشد و زیر هیچ چتر و سازمانی نباشد. البته بد نیست که انسان به حزبی بپیوندد و مشارکت سیاسی کند ، اما هنرمند باید از این قضیه مستثنی باشد. هرچند هنرمند می تواند ایدئولوژی داشته باشد یا شیفته مردی به نام مصدق باشد که در برهه ای از تاریخ ما تاثیر گذار بوده است. این دفعه تنها نثر " ÷یر احمدآباد " از خودم بود. تمام اهنگهای این آلبوم را خودم ساختم و تنظیم هایش از دوست خوبم " عبی یگانه " است.

در این 17 سال با هنرمندان داخل و خارج از کشور هم فعالیت خاصی انجام ندادید. آنها چه تغئیراتی کرده بودند که ترجیح دادید کمتر فعالیت کنید ؟

فضای عمومی لس انجلس طوری بود که سلیقه هایشان خیلی فرق می کرد. به قول دوستم " لقمان ادهمی " اگر به لس انجلس می رفتم مجبورمی شدم ترانه هائی بگویم که خودم دوست نداشتم. چون انجا مسئله زندگی است. من اهنگسازانی از دوستان قدیمی ام را می شناسم که افتخار همکاری با انها را داشته ام. ولی متاسفانه همین اهنگسازان در خارج از کشور به رغم میل باطنیشان ، کارهائی می کنند که دوست ندارند. به خاطر اینکه زندگیشان بگذرد. به همین دلیل سعی می کنم آنطرفی نروم. و در این 17 سال که خارج از کشور بودم 4-5 کار محدود انجام دادم که از آنها خیلی راضی نیستم. چون همرنگ کارهای لس آنجلسی نبود ، آن چنان هم گل نکرد. ترانه هائی بود مثل " تولد " که به قول آقای " شماعی زاده " بوی اروپا می داد.

در گرماگرم آن موسیقی اینجا هم فضائی برای موسیقی پاپ فراهم شد. فضائی که به گفته بسیاری ، بازسازی موسیقی دهه 50بود و ترانه ها تحت تاثیر همان مربع معروف سروده می شد و موسیقی پاپ با بن بست ترانه سرائی مواجه شد.اینها در مجموع به شما توصیه کردند که کار نکنید بهتر است ؟

من علاقه مند بودم اینجا کار کنم. یکی دوتا ترانه هم به دوستانی برای کار سپردم. اما شاید آن ترانه ها مورد تصویب قرار نگرفتند. ولی هنوز زیاد سعی نکردم. شاید اگر سعی کنم ، بتوانم اینجا راحت تر کار کنم. این فضا از بعضی جهات به من نزدیک تر از فضای لس آنجلس است.

 

 

 خانه | اخبار |  ترانه | گفتگو | مقاله | پيوند | بايگاني | دفتر يادبود  | تماس با ما

   

© Copyright 2005-2006 glassyguards.com

All rights reserved . Designed by : Mostafa Azghandi