عجب چاییه قند پهلوییه این چشات !!!

رضا صدیق

 
 

 

... چایی نمی خواد ، بیا بشین که کلی حرف واست دارم ، آخه می دونی چیه تُوی ِ بی معرفت که معلوم نیست واسه خودت کجا میری! ، منم این چند شب اینقدر با آینه ، یعنی خودم ، حرف زدم که حالم از خودم بهم می خوره ، اِ ، چرا می خندی ، خوب راست می گم . ببین تاره فهمیدم اینی که می گن اگه یکی رو دوست داشته باشی می تونی عکسش رو توی چشمای خودت ببینی ، دروغه ، آخه من این مدت هرچی توُ چشای خودم زل زدم ، جز خودم هیچ کسی رو ندیدم . . . اِ چرا اینجوری نگا می کنی ، باور کن ندیدم خوب ، حالا گوش کن بقیش رو بگم ، تازه فهمیدم واسه این ندیدمت که تو قیافه نداری ، اِ اِ اِ  ، چرا اخم می کنی ؟ چرا روتُ بر می گردونی ؟ . . . قهر نکن بابا ! ، منظورم اینه که اصلا من نمی دونم تو چه ریختی هستی ! هر وقت اومدم نگات کنم ، هی در رفتی ! هی روتُ ازم گرفتی ! هی . . . دیدی ؟ دیدی بازم حرفم رو نشینیده قهر کردی ؟! آخه فدات شم خودت خوب می دونی که من در بست می خوامت ، هیچ کسی رو هم سر ِ راه سوار نمی کنم ! آخ قربونه اون خندیدنت برم من ، دیدی خندوندمت ؟!

بگذریم ! ، حالا گوش کن چی میگم ، اصلا می خواستم یه چیزه دیگه تعریف کنم ، آره ، کلی حرف دارم برات ، حالا گوشِتُ بیار جلو ، جلوتر ، یکم جلوتر ، اِ اِ اِ  ، خجالت نکش بیا جلوتر کارت دارم ، آهآ آلان خوبه ، . . . ببین ، بین خودمون باشه هآ ، چند وقته اینقدر نونُ و موز خوردم ، دل درد گرفتم  . . . !!!

نخند خوب ، جدی دارم می گم ، چرا می خندی ؟!!! داری مسخرم می کنی ؟!!!  . . . بی معرفت ! منُ بگو ، منُ بگو که فکر می کردم به تو می تونم بگم حرفامُ ، فکر کردم تو دیگه مسخرم نمی کنی !!! بی معرفت  !!!

نه ! نمی گم ، دیگه نمی گم ، نه ، اصرار نکن ، حالا نوبته منه ، من قهرم ، قَهره قَهر ! . . . آخه مسخرم می کنی ! ، نوچ نمی گم . . . اِ اونطوری نگا نکن منُ ، ای بابا ، خودت خوب می دونی وقتی اینجوری نگام می کنی کم میارم هآ ، هی اَم این موقعه ها ، اینجوری نگام می کنی ، بآ شه . . . می گم   . . .

چرا نون و موز خوردم ؟ چرا نداره که . . . آخه میوه فروش سره خیابونمون هست ، میدونی که کدوم رو می گم ؟! آره همون ، بهم گفت دیگه انگار ماها نمی تونیم نون و املت بخوریم !!! بهم گفت انگار نون و املتم شده غذا اعیونی ، بهم گفت  قیمت موز از گوجه پایین تره ، منم دیدم نمی تونم املت دُرُس کنم ، هی موز می خرم و با نون می خورم    !!!

تعجب میکنی چرا ؟! البته تقصیر نداری  ، تو که نیستی که بری خرید کنی واسه خونه ، نوچ ! نیستی بری خرید واسه شام و نهار . . . اِ قربونت برم چرا بغض می کنی حالا . فدای سرت ایرادی نداره! . . .

 آره عزیزم منم منتظر اون روزم ، آخ فکرشُ بکن ، چه حالی میده ، نه ؟!!!

 ببین قول مردونه میدم ، اگه تو باشی دیگه از نونُ موز خوردنم ، دل درد نگیرم ، آره چرا که نه! ، قول ِ قول ، قول میدم ، به شرطی که تو هم قول بدی که همیشه پیشم  باشی  ، باشه ؟ !!! . . .

اِ . . . کوشی پس ؟! کوشی ؟!! . . . کجا رفتی یهو ؟!!! . . . نه ! بازم رفتی ؟!!! . . . چرا آخه رفتی دوباره ؟!!! . . . نرو . . .! قول میدم دل درد نگیرم ! آخه با معرفت هنوز کلی حرف نگفته دارم ! کلی راز دارم که بهت بگم . . . ! . . . دوباره وسط حرفام رفتی ؟!!! بازم . . . من . . . آخه . . . ! ! !  باشه . . .

بذار اینبار ، آینه رو خوبه خوب نگا کنم ، شاید ایندفه دیگه پیدات کنم تو چشام . . . !

راستی ! نکنه تو هستی و من دوست ندارم ؟!!! نکنه  . . . ؟!!! نه . . . فکر نکنم ! من دوست دارم اما . . . اما . . . اما  . . . تو . . . ن . . .ی . . . س . . . ت . . . ی . . . ! ول کن این حرفارو  . . .بذار چاییم ُ بخورم ، چاییم یخ کرد!!!

 

 خانه | اخبار |  ترانه | گفتگو | مقاله | پيوند | بايگاني | دفتر يادبود  | تماس با ما

   

© Copyright 2005-2006 glassyguards.com

All rights reserved . Designed by : Mostafa Azghandi