شب من با تو آفتابی بود

 

با تو رویای من حقیقت داشت

با تو حتی غروب آبی بود

من به تو اعتماد میکردم

     

خواب آیینه ها سحر میشد

 

با طلوعی که از تو سر می زد

نبض احساس زنده تر میشد

از طپشهای عاشقانه تو

     

آشنای همیشه و هر روز

 

معنی عشق و با تو فهمیدم

جای خالیتو پر نکرده هنوز

هیچکس جز من و خیال خودت

     

سایه ای بی صدا ولی روشن

 

سایه از تو در وجود منه

پا به پای من و ترانه من

سایه ای بی درنگ و پی در پی

     

علت گریه هامو می دونی

 

بی تو هر لحظه بغض کردم و تو

من و میبینی و نمی مونی

پشت این واژه های بغض آلود

     

در سکوتی که از تو لبریزه

 

رفتی و بی تو گم شدم در من

از بهاری که بی تو پائیزه

رفتی و لحظه لحظه میترسم

فروه مخصوص

 خانه | اخبار |  ترانه | گفتگو | مقاله | پيوند | بايگاني | دفتر يادبود  | تماس با ما

   

© Copyright 2005-2006 glassyguards.com

All rights reserved . Designed by : Mostafa Azghandi