ماوراء زرد عنوان ِ مقاله ای انتقادی از نگارنده است که در مجله ی الکترونیکی ِ پیله های شیشه ای درج شده است ، این نوشتار ِ نسبتا مفصل  تحلیلی است بر ترانه ی " خ . ب . ب ".  ذکر ِ چند نکته قبل یا بعد از خواندن ِ نوشته ی مذکور ضروری است .

ماوراء زرد ، نقد ِ ترانه نیست !  نقدیست بر شیوه های معمول ِ نقد  ِ ترانه ، در یکی دو سال ِ اخیر آنچه در نقد ِ ترانه به وفور دیده شده و به مدد ِ سوات ِ دوستان ! همچنان به کرات تکرار و تکرار می شود ،  فضایی است  شتابزده ، احساساتی و  بی بهره از مبانی ِ زیبایی شناسی ِ ادبی و هنری .  این مسئله تا آنجا پیش رفته که کسانی در تاریکنای جهالت و تعصب و البته تاسف ! می نویسند " کسی که در جستجوی زمان ِ از دست رفته ی مارسل پروست را نخوانده و درست درک نکرده باشد ، نمی تواند به درک و فهم ِ درستی از ترانه های شهیار قنبری برسد ! (  یاللعجب از این عمق ِ حُمق ! ) و بعد از هر توضیح ِ راهگشایی که دلالت ِ منطقی ِ چنین ادعایی را آشکار سازد ، شانه خالی می کنند .

و جز این بسیار  در جلسات ِ نقد ِ ترانه یا در نوشته های پراکنده در مطبوعات و یا اینترنت ، شنیده و خوانده می شود که گوینده بی آنکه شناختی ولو سطحی از موضوع ِ مطروحه داشته باشد ، همه چیز را به همه چیز  مربوط انگاشته و به نفع ِ نظریه ی منطبق بر باد ِ هوای خود مصادره می کند و به این هم اکتفاء نمی کند و مخالفان ِ خود را به تحجر و واپس ماندگی متهم می کند . همانند ِ حکایت ِ لباس ِ منحصر به فرد ِ آن  پادشاه است که تنها افراد ِ با شعور می توانند ببینند و لاغیر !

یادگرفتن ِ اسمهای قلمبه ـ سلمبه البته که از آب خوردن ساده تر است . شگفت اینکه برخی از علما و فضلای مورد ِ بحث ، می پندارند که فلان کتاب در باب ِ مثلا ساختار و هرمنوتیک تنها در تیراژ  ِ یک نسخه منتشر شده است و این یک نسخه  را هم فقط و فقط خودشان دارند و لاغیر ! و آنها هستند که با دانش و تفکر ِ مافوق ِ تصورشان می توانند در هر جا که خواستند جمله ای از آن را بلغور کنند و به مدح یا ذم ِ این و آن بپردازند . و اگر در ِ بی صاحاب ِ مربوطه کماکان بر این پاشنه بچرخد ، البته که تحلیل بر کلام ِ سخیفی چون " خ . ب . ب " را می بایست جدی بگیریم ، لابد ؟!!

رفتاری که در این نوشتار اتفاق افتاده را به آسانی می توان به خزعبلاتی از " دندون دندونم کن " گرفته تا " یه ماچ داد و کوفت ! " نیز تعمیم داد . متاسفانه رویه ی معناسازی ، معنا پردازی بر مدار ِ وهم و تخیل   برای متن به شکل ِ تاسف آوری رواج یافته است ، آنهم برای ترانه های با ارزشی که هیچ احتیاجی به چنین  تاویل های لمپن مآبانه ای ندارند ، این که چرا صاحبان ِ این ترانه ها در برابر ِ این رویه سکوت می کنند ، خود پرسشی است کماکان بی پاسخ !

این مقاله را پنج شنبه ی هفته ی گذشته ( 27 دی ) در خانه ی ترانه رو خوانی کردم که پیامدهای جالب و با مزه ای و البته بی مزه ای در پی داشت ! این نوشتار فتح باب ِ مبحثی است به نام ِ " آسیب شناسی ِ نقد ِ ترانه " و دعوتی است از دیگر دوستان ِ منتقد و ترانه سرا برای نوشتن ِ آراء و اندیشه های خود .

و اما توضیحی کوچک درباره ی ترانه ی " خ . ب . ب " ، ترانه هایی که در این طیف نوشته می شوند ، بدیهی است که تاریخ مصرف دار بوده و مصرف ِ خاص ِ خود را دارند ، البته که برای رقص از ترانه ی بانوی موسیقی و گل یا نجاتم بده نمی توان بهره مند شد و دلیلی هم برای این کار وجود ندارد ! این دست ترانه ها ( خ . ب . ب را عرض می کنم ! )  مصرف کننده ی خاص ِ خود را دارند و مصرف کننده ای که اتفاقا بخش ِ قابل ِ توجهی از تولیدات را جذب می کند . پدیدآورندگان ِ این کارها نیز به تنها چیزی که نمی اندیشند ، لایه های هنری و ادبی در اثر است ، پس بدیهی است اثری که داعیه ی آفرینش ِ هنری را ندارد هیچ گونه نقد ِ هنری را  نیز بر نمی تابد . تنها گونه ی نقدی که بر این آثار می توان متصور شد ، توجه به جنبه های تجاری و فانتزی ِ آن برای جلب ِمخاطب است . اگر  از این زاویه بخواهیم نگاه کنیم ( و چنین می بایست و بس ! )  که اثر برای ترقص ِ طبقه ی عوام  نوشته شده  ، البته که در کار ِ خود موفق بوده است . این کار تولید شده ، فروخته و چند ماهی هم برای مصارف ِ عام المنفعه ی مذکور ! محبوب بوده است و بعد فراموش می شود  و می رود جایی که اسلاف ِ قبلی خود مثل ِ  بلا  رفته اند  .

این که هر کسی بخواهد انرژی و وقت ِ خود برای تولید ِ چه چیزی مصرف کند در اراده ی خود ِ اوست و هیچ کس حق ندارد عقیده ی خود را به کسی دیکته کند . من ِ نوعی شاید  هیچ گاه چنین کاری را نکنم ولی پاکسیما و دیگر هم سلفان خواسته اند و توانسته اند و چنین کرده اند . اگر این ترانه ها را خزعبلات خوانده و می خوانم و  زین پس نیز خواهم خواند ، توهین نیست!  از نقطه نظر ِ ادبی و هنری  این آثار فاقد ِ هر گونه ارزش ِ زیبایی شناسی  هستند و این دیگر نظر ِ شخصی نیست بلکه واضح و مبرهن است و اثبات ِ عکس ِ این نظر  دست نیافتنی ست . ( البته اگر قرار باشد از نقطه نظر ِ ادبی و هنری به این آثار نگاه کنیم و گرنه ما این ور ِ جوب ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اونا اونور ! )